|
حامد رستمی کیا
(parlag-ulduz )
آلبوم:
نگاره های با مفهوم
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
462 بازدید امروز: 129
توضیحات:
مرگ، هر روز خدا هم اگر گسلی به زندهگی بگشاید...
بعد از چند روز بازی لجوجانهی مادر زمین با عقل و احساسمان باز هم احساس ترس ندارم. کرختِ کرختم. عقلم منجمد شده در گرمای 40 درجهی مرداد. درد چشمهی آب جوشانی است در قعر جنگلهای ارسباران؛ از مسیر گسلها راه باز کرده به دلم، به چشمانم؛ درد- درد سوزن میزند به کرختیام... باد بد شگون است امروز. انگار باز هم زمزمهی زلزله دارد. پنجرهها را میلرزاند. بیکلام پردهها را به بازی گرفته، میپیچاند دور انگشتانش، میرقصاند... بلند گویی در کوچه گلو پاره میکند: بال کیمی گلاب آلما...کیلوسی... (سیب گلاب، شیرین مثل عسل...کیلویی...) طعم دهانم به تلخی میزند. میدانم! مرگ هر روز خدا هم اگر گسلی به زندهگی بگشاید، زندهگی زنده است. هر بهار سیب گلاب شکوفه خواهد داد. هر پائیز ارسباران بلوطهایش را به آغوش زمین فرو خواهد ریخت و هر زمستان برف سبلان را زیر بال و پرش خواهد گرفت.من اما نمی دانم در این دور طبیعت با تلخی دهانم چگونه بسازم...
درج شده در تاریخ ۹۱/۰۵/۲۵ ساعت 16:11
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|