فراموش کردم
رتبه کلی: 6


درباره من
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.

بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.

بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش داشته اند

بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود

سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسباب چینی کنند ، تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج ِ گل ِ ساخته گی ِ وطن پرستی نمی آرایند.

اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده گی آزاد است

و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاده گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)


لنگستن هیوز
===

تبریز

===

این طور هم نیست که علف در دهان داس بمیرد

===

متاهل

===

لیست سیاه تا آخرین روز فعالیتم خالی خواهد ماند.

===

کانال تلگرام :

ashke_mahtabb@
حامد رستمی کیا (parlag-ulduz )    
   
عنوان: دخترک زندانی شماره ۲۶۹۴۷
دخترک زندانی شماره ۲۶۹۴۷
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 778 بازدید امروز: 239
توضیحات:
دخترک اهل لهستان بود. ۱۴ – ۱۳ ساله و واقعا ترسیده بود. نمی‌دانست اصلا چرا آنجاست و آلمانی هم نمی‌فهمید. گیج بود و به همین خاطر یکی از زنان زندانبان چوبی برداشت و با آن زد توی صورتش. دختری به این زیبایی و این قدر معصوم. گریه کرد اما نمی‌توانست کاری بکند. قبل از آنکه عکس‌اش را بگیرم خودش اشکهایش را و خون لب بریده‌اش را پاک کرد. راستش را بگویم وقتی دختر کتک خورد، انگار مرا می‌زدند اما نمی‌توانستم مداخله کنم. این خیلی خیلی سخت بود. هیچ وقت نمی‌توانستی چیزی بگویی. دختر زیاد دوام نیاورد. مارس ۱۹۴۳ مرد. یک ماه بعد از مرگ مادرش.

اینها را ویلهلم براسه در شرح عکس بالا گفته. ویلهلم براسه عکاس آشویتس بود که دوم آبان گذشته، از دنیا رفت. خودش زندانی آشویتس بوده اما چون عکاسی می‌دانسته و زبان آلمانی، شده بود عکاس آشویتس.

«اندیشه پویا» در شماره اخیرش (شماره ۴ – آبان و آذر ۹۱ )، چهار خاطره از او آورده به مناسبت فوت‌اش و ۵ عکس با شرح. خاطرات تکان دهنده است. شرح عکس‌ها، فوق‌العاده غم‌انگیز ...
.
این خاطره‌ها و این عکس‌ها، این زندگی‌های فنا شده، خون‌های ریخته شده، این دردها در هزار توی تاریخ، از ابتدا تا به همین الان، و تا همیشه ... ای انسان! ای انسان! همه کار توست.
.
برای دخترک زندانی شماره ۲۶۹۴۷ آشویتس، حالا جز سراندن قطره‌ای اشک روی گونه، کاری از دست هیچ کس بر‌نمی‌آید ... لب زخمی‌اش را می‌بینید؟ پیراهنی را که تنش کرده‌اند را؟
 
درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۰۲ ساعت 07:25
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)