زن که باشی
دربارهات قضاوت میکنند؛
در بارهی لبخندت
که بیریا نثار هر احمقی کردی
دربارهی زیباییات
......که دست خودت نبوده و نیست
دربارهی تارهای مویت
که بیخیال از نگاه شکآلودهی
احمقها
از روسری بیرون ریختهاند
دربارهی روحت، جسمت
دربارهی تو و زن بودنت، عشقت،
همسرت
قضاوت میکنند
تو نترس و زن بمان
احمقها همیشه زیادند
نترس از تهمت دیوانههای شهر
که اگر بترسی
رفته رفته
زنِ مردنما میشوی
من زنم
من زن خواهم بود
مرا كه بپیچید در روسری و چادر با چشمانم چه می كنید
چشمانم سرشار از زندگی و عشق است.
مرا كه بپیچید در برقع باراه رفتنم چه می كنید راه رفتنی كه
زیباتر است از هر رقص.
مرا كه بكشید با كه گلی می روید بر خاكم چه
می كنید كه عطرش مست می كند همگان را.
من زنم
من زن خواهم ماند
پنجره زیباست اگر بگذارندچشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند