امــروز با همه ی دنـیــا قهــرم
فقط منتظرم تو صدایم کنی
تا برگردم ...
کاش میشد برگردی و ببینی
چشمانم چگونه تقاصِ
تمام بیخیالی هایت را پس میدهند

روز هاست که با آن دست و پنجه نرم میکنم
اما هنوز
نـبودنـتــــــــــ را . . . یـاد نگرفتــــه امـــــــــــ
جای خالی ات
انقدر بزرگ شده
که حتی می شود در آن زندگی کرد

نبودنت چه کرده با من
که در کنار دریا هم
سراب میبینم ..؟

از اون روز
از اونجا
از تو به بعد
دیگه هیچ چیز مثل قبل نشد که نشد
عاشق آن " میم " بودم
که می آمد آخر " عزیز " و من را مال تو میکرد

" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "
خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام
این روز ها حرفی برای گفتن ندارم
اما
اشک های زیادی برای ریختن دارم

" ساعتِ شنی من خسته شده "
صحرا ها گذشت و هنوز
نیامــدی...

فـــرامــوش کــردنـت
ســـخت نیــست
کافـیـست دراز بـکـشـم
و چـشـــم هـایـم را
بـــرای همیـشه بـبـنــدم

ای رفــــیق !!
نیـــمه راه نبـــــاش !!!

خدایا ، مانده ام
نمیدانم
از دست داده ام
یا از دست رفته ام
که روزگارم این چنین است
