اینها را مادر میگفت:
رفته بودیم روستا , از موشک باران در رفته بودیم و در خانه ییلاقی پدربزرگ تلویزیون سیاه و سفید را روشن کرده بودیم و به خبر قطعنامه گوش می کردیم .یکی از فامیل ها ویدئویی داشت که هرکه به خانه اش می رفت برای رفع خستگی ده فرمان و شعله را برای آنها اکران می کرد . از مال دنیا چیزی نداشت و در زمان حال زندگی می کرد . خودش هم اهل حال بود ....(سانسور)خلاصه یک طرف مردمان لب مرز به جنگی بی حاصل فکر می کردند و یک طرف ما شهرستان نشین های فراری از چند بمب و موشک از ترس جانمان شعله و ده فرمان را از بر می کردیم . هرچند که این بخش از زندگی آدمهای طبقه متوسط نقش مهمی در تاریخ ندارد اما گاهی بگوییم که هرچه را نگویی روزی فراموش می شود .
وحالا من:
به شهر برگشتیم, ده سالی گذشت, نوارهای کاست جدیدی آمد و شعرهایش را از حفظ کردیم . اسمش این بود که نوجوان بودیم ولی هیچ شادی خاصی نداشتیم . و مثل امروزی ها هم تبلت و موبایل های پت و پهن نداشتیم اصلا تلفن ثابت هم برای بعضی خانه ها بود چه رسد به موبایل که هنوز بین مردم نیامده بود . بعدها موبایلهای خیلی خیلی بزرگ آمد .....چند خواننده بودند که در بین تصویرهای هزار کپی شده ویدئویی و نوارهای کاست که دست به دست می گشت گل کرد . یکی از آنها معین بود . معین بدون شک خواننده لوس انجلسی نسل بعد از جنگ است که بعد از تمام آن راه های پیچاپیچ برای ما نوجوان های هیچی ندیده غمگین ترین شعرهای جهان را می خواند ....دلم می خواد به اصفهان برگردم . صبحت بخیر عزیزم .دیشب که رفته بودی گفتم خدا نگهدار.....
حالا تمام آن زمزمه ها معنا دارند . یکی برای مهاجرت بود و دیگری برای مرگ . کارتون های تلویزیون هم که همه دنبال مادر های گمشده می گشتند . حالا که فکرش را می کنم می بینم ابر و باد و مه و خورشید در کار بودند تا زندگی کوفتمان شود اما هرچقدر می خواستند همه چیز را روی سرمان بکوبند ما خاطره سازی می کردیم .....و رمانتیک می شدیم و خب گذشت . حالا هروقت از کوچه پشت امامزاده که به مدرسه مان میرسد همان جا که دخترهایش آخر هنرشان یک تلفن زدن به پسرهای همسایه و فوت کردن بود و پسرهایش را پاسدارها مچ گیری می کردند و ناز شستی می آمدند و مثلاروی کاپوت پیکان می انداختند و می زدند .......این شعر معین با من است حالا معنی سفر و خیلی چیزها را می دانم .
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمی شه ........
********************
این بود انشای من
دالان بهشت