فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
دالان بهشت (pesare-khub )    

"سرشار از تنهایی"

منبع : http://m-riyahi-f.blogfa.com/
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۱ ساعت 15:01 بازدید کل: 246 بازدید امروز: 245
 

...

مادر خانه نیست رفته خانه همسایه، فردا اربعین است و همسایه فردا غذای نذری دارد،مادر رفته برای کمک و یادش رفته که اگر خودش نباشد پسرکش گرسنه خواهد ماند، از سر بی حوصلگی داشتم آشپزی میکردم و همبرگر سوخت. هم خودش هم روغنش. خانه را دود خاکستری کمرنگی برداشته که رفته چسبیده به سقف و هر چی پنجره را باز می کنم از جایش تکان نمی خورد. باید بی خیال ناهار شوم اصلا بهتر است سرم را گرم کنم به نوشتن که وقتی مینویسم گرسنگی یادم میرود و غصه سراغم نمی آید

وقتی می نویسم ، چشمم می افتد به رقص کلمه های روی صفحه مانیتور و خوش خوشانم می شود. یک جور خوبی خوش خوشانم می شود. یک جوری که انگار امروز فرق داشته باشد با روزهای دیگر. یک روزی که انگار آذر باشد و پاییز. که انگار پاییز نرفته باشد هنوز...

من مینویسم و یاد حرفهای دوستم میافتم که نمیفهمد که چرا این همه آدم می‌نویسند و از زندگی می‌نویسند و نمی‌فهمد که چرا صدها هزار نفر خواننده این آدمها هستند.من، اما، فکر می‌کنم نوشتن به جز همه آن چیزهایی که هست، صدای تنهایی آدمها هم هست. آدمهایی این قرن دیجیتال، که در خانه هایشان گیر افتاده‌ اند و دوستانشان را به چهارسوی دنیا فرستاده‌ اند یا گمشان کرده‌ اند و دنیا پر از آدمهای تنهایی است که خوششان می‌آید زمزمه‌ های تنهایی یک آدم دیگر را بخوانند، گیرم که از بچه 5 ساله‌ اش نوشته باشد که جان عروسش را قسم می‌خورد یا از جمعه ی خلوت این شهر..

من مینویسم و مجازستان با بی رحمی تمام حرفهایم را آرشیو می کند،نق نقهای روزهای تنهایی ام را ... همه ی آن حرفهایی که از سر دلگیری گفته بودم، یک عذرخواهی تاریخ مصرف گذشته، همه اینها را نگه می دارد بدون اینکه کنارش بنویسد: یادت هست با خانم معلم که چت می کردی چقدر دلت گرفته بود و دلت می خواست دنیا یک جور دیگری بود.  نه، عقلش نمی رسد اینها را آرشیو کند، فقط از یک پستو حرفهای نصفه و نیمه ام به من نگاه می کنند که گفته ام بریده ام، خسته ام و دلم می خواهد همین حالا سر بگذارم به کوهی، بیابانی، جایی.  من به جمله هایم که مثل حبابهای بی معنی وسط فضا شناورند نگاه می کنم و فکر می کنم من این جملات را نوشته ام بعد کوبیده ام روی کلید اینتر فرستاده امشان برای کسی و فراموششان کرده ام و حالا اصلا نمی دانم این جمله های توی هوا یعنی چه. کاش آرشیو نداشتی لعنتی... آدمیزاد واگویه های شبهای دل گرفتگیش را برای چه بخواهد دوباره بخواند که تو در هفت گوشه و هفت پستو و هفت سوراخ نگهش می داری که از هرجا هم که پاکش کنی باز دوباره جلوی رویت می ایستد که شکنجه ات بدهد:" اما تو این حرفها را نوشتی و حالا تو به من تعلق داری "... در آن دور دورها شیطان دارد قهقهه می زند...

******************

سرشارم از آب،از رود...چه درونم تنهاست...

 

 

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۹/۲۱ - ۱۶:۴۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)