
امروز دوست دارم از وبلاگ نویس ها و نویسنده های دنیای مجازی برایت بگویم ،میدانی خواننده !!!،نویسنده های مجازستان آدم های خاصی هستند،اینکه از چه مینویسند فرقی نمیکند، همین که از عقاید و تفکراتشان مینویسند،همین که وقایع را از نگاه خودشان توصیف میکنند یا روزمرگی هایشان را نقل میکنند یعنی با بقیه آدم ها فرق دارند و خاص بودنشان را از لابه لای واژه هایی که هیچ کجا یافت نمیشود میتوانی بیابی،،اینکه مدام میان واژه ها میچرخند و تمام الفبا را زیر و رو میکنند و با وسواس تمام ناب ترین هایشان را گلچین می کنند یعنی جور دیگری اند،اینها حواسشان به آهنگ و توازن میان واژه ها هست و عمق و تاثیر واژه ها را درک می کنند.
میدانی خواننده!!! من هم در این دنیای پر هیاهو این گوشه ی خلوت قشنگ را دوست دارم،،دوست دارم خلاصه شوم در واژه های بریده بریده ای که آدم های هم قـُماش خودم آن ها را می خوانند،آدم هایی که گاهی هم دردی میکنند، گاهی قضـاوتم می کنند ، یک وقت هایی هم فیـلسـوف بازی در می آورند، دوست دارم اینجا با دقت و ریز بینی بیشتری به جزئیات فکر کنم جوری که به واژه ها بیاید،دوست دارم فکرهایم را بکشانم به واژه ها و آنقدر جسارت داشته باشم که خودم را آماده ی رویارویی با نقد وانتقاد ها و قضاوت ها کنم.
اینجا شخصیت نویسنده ها خیلی زود شناخته میشود با همان خصوصیاتی که در دنیای واقعی تایپ میکنند، هر چه قدر هم که بخواهند خودشان را پشت واژه ها قایم کنند ، دست آخر با مرور زمان به دست همین واژها لو می روند،واژه هایی که انگشت های اتهام را به سوی ما نشانه میرود و محکوممان میکند به بی ارزش کردن ارزش ها
اما ما نسلی بودیم که پای عقایدمان ایستادیم و نوشتیم وتا میشد نوشتیم اخبار نیازهایمان، دردهایمان و افسردگی هایمان از ما قشری احساساتی و بیثبات به نمایش گذاشت،ما نویسنده هایی بودیم که با قصه هایمان چشم دنیا را از کاسه در آوردیم و واژه های تلخ مان خنجر زهرآلودی بود تا انتها فرو رفته،
در این میان کسی حواسش نبود، کسی حواسش به ما نبود که انگیزه نداریم،که حضورمان در مجازستان ها اشاره به حقایقی تلخ دارد و امید به زندگی مان با شیب تندی رو به کاهش است،کسی نفهمید که بیکاری درد نسل پژمرده ی ماست و صندوق ایمیلهایمان گورستان ایمیلهای کاریابی و استخدام های الکی ست. و هیچ کسی به روی خودش نیاورد که ملزومات نسلهای پیش تر برای ما آرزویی شده دست نیافتنی ! و ما همچنان نوشتیم و در مجازستان سکنی گزیدیم و هی خودمان ، خودمان را دلداری دادیم،و کسی حواسش نبود.