آقا تپله همیشه بعد از اینکه هوا تاریک شد می آید،موهایش را ژل میزند،بهترین لباسهایش را میپوشد ، عطر میزند و با لبخندی به بزرگی همه ی قهرمان های جهان وارد زمین تمرین میشود و به همه ی آدمهایی که بهش میرسند سلام میدهد.
آقا تپله همیشه لبخند روی لبهایش دارد ، همه ی زورش را میزند ولی باز هم نرمش ها را کج و کوله انجام میدهد،دوست دارد با من تمرین کند ،هر بار که حرکت دراز و نشست را انجام میدهیم،او هم دراز میکشد ولی در همان مرحله ی درازش میماند و آسمان را نگاه میکند،و هر بار هم ما دستمان را به سر انگشتان پایمان میرسانیم او قبل از رسیدن دستش شکمش به پایش گیر میکند و بلند بلند میخندد،آقا تپله وقتی که می دود شکمش دو وجب بالا و پایین میپرد،..میگوید تو بدو من دنبالت می آیم ...بعد به جای ده دورِ من، فقط یک بار دور زمین راه میرود و نفس نفس میزند.
آقا تپله زانو درد دارد اما کفش ورزشی میپوشد،توی بطری اش شربت آلبالو می آورد وقتی هم خسته میشود مینشیند کنار زمین و دویدن بقیه را نگاه میکند و هر شب به یکی دو نفرمان میگوید شما ورزشکار خوبی هستین.
آقا تپله خوب است با روحیه است،شاد است،مهربان است و بعضی وقت ها فکر میکنم،با همه ی کُندی اش ،چربی های دور شکمش و دردهایش از منی که سریع میدوم و نفسم نمیگیرد خوشبخت تر است.