
سی دی مجموعه موش و گربه را می گیرم.می گذارم ببیند.نگاه نمی کند.می رود سراغ کارش.شب کتاب شنگول منگول را برایش می خوانم.به صفحه دوم نرسیده حواسش پرت می شود. می رود سراغ عروسکش "شاسخین" ...ادعا می کند شاسخین گاز می گیرد...خودم از حرص تا صبح شنگول منگول می خوانم و موش وگربه نگاه می کنم.
صبح شکلات می خواهد،نمی دهم.گریه می کند.توی دلم می گویم نمی دهم...این به تلافی تمام آن شنگول و منگول هایی که خواندم و گوش نکردی ...تلافی تمام آن موش وگربه ها که با هزار مصیبت جور کردم و ندیدی...به تلافی آن روز که رفتی بغل غریبه و گفتم به موتور دست نزن و زدی.
به تلافی تمام آن حرف هایی که شنیده بودم هر نسلی دغدغه های خودش را دارد.نمی شود آرزوهایش را چپاند روی نیم وجب جا ،خبر دار بایستد.
صدایم می کند.آنقدر بلند که سه تا همسایه آنطرف تر می شنوند.پشت سرش ایستاده ام . جواب میدهم و بر میگردد می گوید:" آه "،یعنی تو اینجایی؟...ریسه می رود.من همه این وقت ها را دوست دارم...
تقدیم به داداش کوچولوی گلم
دالان بهشت