دوست خوبی نیست
“دنیـــــــا” ،
ناباب است …
معتادت می کند به “هیچ” ،
گــرفتار که شدی ،
رهایت می کند در”مـــرگ” ...!
سریع ترین نقاشی بود که دیدم...
در یک چشم بهم زدن روزگارم را سیاه کرد ...
سکوت و صبوری ام را به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار
دلـــم به چـیزهایـی پــایبند است که تو یـــادت نمی آیــد ...
آن روز که همدیگر را یافتیم ، یافتنمان هنر نبود ...!
هنر این است که همدیگر را گم نکنیم ...
دیشب که نمیدانستم
به کدامیک از دردهایم بگریم
کلی خندیدم
می گوینــــد عشــــق آن است
که به او نرســـی
و من می دانــــم چــــرا
زیرا در روزگـــــار من
کسی نیست که زنـــــانه عاشـــــق شود
و مردانـــــه بایستـــــد.
گاهی دلت از کسی میگیره که فکر می کردی ،
با تمام آدمهای کنارت فرق داره .
دیــــــــــــگر آمــــــدنت یا رفتنت فرقی نمی کند
حالا تنــــــها یک چیز مـــهم است : این ((من)) دیگر آن ((من)) قدیمی نمــــــــیشود.
حق با توست .....
من هیچ نبودم برای تو......!
اما تو کی؟حتی یه لحظه بودی برای من؟
حالا خوب بودنت پیشکش...
از ما ک گذشــــ ـــ ــت . . .
ولی ب دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن !
تا از همان اول فکری ب حال جای خالیت بکند . . . !
چه شب ساکتی ...!
انگار هیچکس تو دنیا نیست....
یا شاید هم "کسی در دنیای من نیست....
سبز …
زرد …
قرمز …
وسوسه شده ام کدام سیب را بردارم !
میوه فروش پوزخندی زد و گفت : “تردیـــــد نکـــــن …”
تمام سیب ها تو زردند !!!
اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر …
یکی تنهاست
یکی دلگیر
و
یکی مثل من با بغض میخنده.
یه وقتایی هست نه عکسش آرومت میکنه
نه صداش نه خاطراتش
فقط باید خودش باشه خود لعنتیش
بغلش کنی و بگی بی معرفت دلم برات شده.
برای خودم مینویسم ...
بمیرم برای خودم که انقد تنهاست....
مَــــــــرا "
بــــه " دیگــــری " وا مَگــــذار ...
روزی می بینیــــــــمان ...
تــــــــاب نمــــــــی آوری .
از دستم رفتی
کاش از دلم هم میرفتی..
با تو بودن را تصویر کردم … بی تو بودن را ، تجربه!
این بود سهم من از رویا تا واقعیت.
امــــشب به دلم افتـــتاده بود که خواب "تـــــــو" رو میبینم!
اونقدرخوشحـــــال بودم که خوابـــــــــم نبرد...!
تکیـــــه بــــده !
امــــا !
بـه شــــانه هــــای مــــردی ...
کـــه اگـــرخوابــــت بـــرد
ســــرت را زمــــین نگــــذارد !
شب که میشود
شروع میشه ای کاش های من
واســـه کسی که برای داشتنـــت ذره ایی تلاش نکنـــه... یـــک لحــــــظه دلتنـــگی هم زیادیـــــــــه. ..
دلم که میگیرد بغض میکند.....
میشود وبال گردنم.....دردهایم خیلی نیستند!!!!!....تو هستی و فراموش کردنت
آدم بعضی وقتا باید
یه کشیده ی محکم به خودش بزنه
و بگه : الااااااااااغ ، نمیخوادت
اینقد خودتو کوچیک نکن!!!
آهای غریبه ...!
کنارش میشینی و فقط با چند ایه قرآن محرمش می شوی...!!!!
و من آشنا با یک دنیا عشق و حسرت به او نامحرمم....
هنوز رو خاکیم یادمان نمیکنند...
وای به روزی که خاکمان کنند....
عادت نــــدارم درد دلم را ،
به همـــه کس بگویم ..! ! !
پس خاکـــش میکنم زیر چهره ی خنــــدانم.. ،
تا همـــــه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبــــــــــی ..
یک ساعت که آفتاب بتابد...
خاطــره آن همه شبهای بــــارانی از یاد میرود....
این است حکایت آدم هــا....
فراموشـــــی....
راحت بگم:
نوشته های من مخاطب ندارد
مخاطب نوشته هایم به سادگیه یه لبخند رهایم کردو رفت
بعضیا بهتره در حد یک آرزو بمونن !
برآورده شدنشون به بهای شکستن دلت تموم میشن !
انـقـدر بـزرگــش نـکــن ،
کـه یـه روز ...
حـس کــُـنه واسش کـوچیکی...
بزرگترین پشیمانیم ساعت ها جمله ساختن برای کسی بود که لیاقت جتی یک کلمه را هم نداشت....
نشسته ام...
کجا؟!
کنار همان چاهی که تو برایم مدتهاست کنده ای!
عمق نامردیت را اندازه میگیرم.
خیابان نیست
که از همان جایی که آمدی ، برگردی . . .
بفهم!!
این لامصب اسمش "احساس" است .
هیچکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس.....
شبیـــــه حــــرفاش نیــــــــس...
همه ی ی آشناهای من...
همان غریبه هایی هستند
که من فقط اسمشان را میدانم..
مـتـهــم . بـه مـسـتـی ام نـکـن . . .
مـدتـهــاسـت ؛
پـیــک مــرا چـشـمـان تـو سـرریــز مـیـکــنـد . . .
مـدتـهــاسـت ؛
بـالا مـیــروم بـه سـلامـتـی چـشــمـان تـو . . .
مـدتـهــاسـت . . .
این روزها شبیه جودی آبوت شدم....برای بابا لنگ درازی مینویسم که دیگر خودم هم نمیشناسمش.....
از خوب ها بیشتر میترسم.....یک روز تو خوب من بودی!!!!!!
از دل نوشتــه هایــم ساده نَــگذر ،
بــه یــاد داشتــه بــاش ،
ایـن « دل نوشتــه » هــا را ،
یــک« دل » نوشتــه…
دلتنگم ........نه برای او.....برای منه قبل از او....چقد قشنگ بودم یادش بخیر
نمی دانــم …
چــرا بیــن ایــن همــه آدم
پــیــله کــرده ام بــه تــو …
شــاید فــقط با تــو پــروانــه می شـــوم
نمیدانم چه کسی دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفته که دیگر نمی افتند.
نوشت سلام نفسم
درحالی که تازه بهم شب بخیر گفته بود، چه اشتباه تلخی...
اونکه میخواست منو بفهمه نتونست !
اونکه میتونست بفهمه نخواست !
این شد که “تنهایی” تمام قد منو بلعید
بی تو هیچ چیز این دنیای بیکرانه را جدی نگرفتم
حتی عشق را...