فراموش کردم
رتبه کلی: 22


درباره من
به سلامتی روزی که...
اسمم بیاد رو لب رفیقام...
پوزخند بزنن و با پشت دست اشکاشونو پاک کننو بگن...
هههههی!!!
کی فکرشو میکرد؟؟؟



بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی.....
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی.....
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود
ولی هنوز هم دوسش داری....
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی



سلامتی پسری که از داداش عشقش کتک خورد ...

عشقش ازش پرسید :چرا توهم کتکش نزدی؟ سرشو پایین انداخت و زیر لب گفت:اخه چشماش شبیه تو بود ..






به ســـــــلامتی هرکی زدیم رفت ,

میزنیم به ســلامتی غــم شاید اونم رفت...


پسر تنها69 (pesartanha22 )    

هیچکس بودنم را باور نکرد.....دلنوشته خودم.....

درج شده در تاریخ ۹۴/۱۲/۲۲ ساعت 21:41 بازدید کل: 234 بازدید امروز: 229
 

دلم گرفته...


میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …

گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !

زنده ام نه ازجانی که مانده ، از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !

این روزها خیلی چیزها دست من نیست ؛ مثل دستهایت !

 

 

بنویسید بعد مرگم روی سنگ * با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

 

                 اینکه اینجا خفته در این گور سرد * بودنش را هیچ کس باور نکرد

 

 

 

 

گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم

 

 شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !

 

 

 

 

غمگینم

همانند زنی که عاشق سرباز دشمن شده است  . . .

غمگینم

همانند مرد دو هزار چهره که می گفت

نمی دونم تو زندگیم چرا هی نمیشه . . . 

غمگینم

همانند مادری که آخرین سرباز برگشته از جنگ

پسرش نیست . . . 

 

غمگینم

همانند پسری که عشقش به او میگوید برادر . . . 

غمگینم

همانند مادر بی سوادی

که دلش هوای بچه اش را کرده

ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد . . . 

غمگینم

همانند پسری که

جواب نه شنیده  . . . 

غمگینم

همانند عکسی در اعلامیه ترحیم

که لبخندش, دیگران را می گریاند . . .

غمگـــــــــــــــــــینم

همانند سرباز ِ گـــــــــــــم شده در جنگ ;

کـــــــــــــــــــــور شد و ندارد هیچ فشنگ . . . 

غمگینم…

 همانند دلقکی که روی صحنه

چشمش به عشقش افتاد که بامعشوقش به او میخندیدن . . . 

غمگینم

همانند همان قاضی که متهم اعدامی اش...رفیقش بود . . .

 

غمگینم مثل پروانه ای گم کرده راه . . . 

 

غمگینم

مثل کودکی که بادکنکش ترکیده باشد . . .

 

غمگینم

مثل کودکی که آبنبات یا عروسک نداشته اش را دست دوستش دیده و دلش خواسته 

 

غمگینم

همانند مادری که

لباس ورزشی پسرش بوی سیگار می داد . . . 

 

غمگینم

همانند کسی که پدرش

سیگار دستِ او دیده . . .

 

غمگینم

همانند سرباز وفاداری

که پسرش جاسوس دشمن بوده است . . .

 

غـمگیـنـم

همانند کـودکـی مـعـلـول

کـه تـازه بـه تفـاوتـش پـی بـرده . . . 

 

غمگیــنـم

همانند درختـی کـه 

در مســیرِ کارخـانـهء "چــوب بُــری" قــرار گـرفتـه است . . .

 

غمگینم

همانند آدمی که دوست نداشت

تنهایی را

و خیلی تنها بود . . . 

 

غمگینم

 همانند

پدری که مرگ فرزندش را قبول نمی کند

و خود را با او مُرده می داند

و اشک هایش را شاید مدتها کسی ندیده بود

اما حالا

بدون اشک کسی او را نمی بیند . . . 

 

غمگینم

همانند پیرزنی در مسجد سلیمان,

که لوله های گاز همه ی ایران

از کوچه اش می گذرد

و گاز ندارد . . . 

 

غمگیــنم

همانند مــــادرم

کـه او آیــنـــده ام را طــور دیـــگری تـــصــــور کـــرده بــــود . . . 

 

غمگیــنم

همانند جـوان مـحکوم بـه اعـدام

کـه بـه عـنوان آخـرین درخـواسـت،

پکـی بر سـیگـار را طلب می کند . . . 

 

غمگیــنم

همانند

جوانی که میگوید...

دست بر دلم مگذار می سوزی

داغ خیلی چیز ها بر دلــــــــــــــم مانده . . .

 

غمگینم

همانند قـــــــــــــــمار بازی

که خشت هایش درست انتخاب کرد

 اما سرنوشتش را کج . . .

 

غمگینم

همانند پدری

که پس از زلزله

همسر و فرزندانش را با دست خودش به خاک می سپارد . . .

 

غمگینم

همانند کسی که کاسه اش خالی بود ;

از غـــــــــــــــذا نه ;

ازِ تقسیم بختــــــــــــــــ . . . 

 

غمگینم

همانند جوان ِ لحظه ی اعدام ;

 بـــــــــه گریـــــــــــه مــــــــــادرش میـــــخـــندید ;

خاطرش آمد بچگی اش گفته بود :

خنده ات آرامم میکند . . . 

 

غمگینم

همانند دهــــــــقان فــــــــــداکار ;

قطاری را نجات داد

که حالا ریـــــل آهنش ازوســــــــــــــط خانه اش میگذرد . . . 

 

غمگینم

همانند پیرمرد ِ سیگار فروش ;

در حسرت این ماند که تعارف کند

کسی در تنهاییش سیگاری به او . . . 

 

غمگینم

همانند صداقتت ;

که با خنده ی یک عکس میخندی . . .

 

غمگینم

هماننـــــــــــد پادگانـــــــــــــت ای روزگار ;

اضاف زدی برایم خشم شبت را . . .

 

غمگینم

همانند دستان ِ پیــــــــــــــرت ;

حلقه ی نبودنش را با داغ ِ دلت تمیز میکنی

تا برق بزند . . . 

 

غمگینم

همانند کودکی که از زلزله نجات پیدا کرد ;

اما با پس لــــــرزهای دلش چه کند . . .

 

 

غمگینم

همانندچوپانی که همه ســــــــــاده بودنش را

به "پشت ِکوه " بودنش ترجمه میکنند . . .

 

غمگینم

همانند کسی که از خواب بیدار شد

 اما کابـــــــــــــــــوسش تازه شروع میشود . . .

 

غــمــگــیــنـــم

هـمــانــنــد

جــوانی کـــه از خــواب تـــرســنــاک بــیــدار شــد و

فــهــمــیــد زندگی اش از خــواب وحــشتــنــاکــتـر اسـت . . .

 

غمگینم 

همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده

و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟

گرسنه و آزاد، یا سیر و اسیر...؟

 

غمگــــینم

مثل ِ اعـــــدامی که به تعویق افتاده . . . 

 

غمگینم همانند مرده ای

که توان تسلی دادن به بازماندگانش را ندارد . . . 

 

غمگینم همانند پرنده ای که از قفس آزاد شده

اما پرواز از یادش رفته . . .

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۱۲/۲۲ - ۲۱:۵۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)