پســر: مـن حسـودیم مـیشه مـوقعی کـه پســرا بهـت نگـاه میکـنن
دختـــر:حســـودی نـــکن عزیـــزم
پســر: چــــــرا ؟!
دختـــر: چــون تــو چیـــزی داری کـه اونا نـدارن !
پســر:چــی ؟
دختــر:♥ قلــــــبم ♥
عادت ندارم درد دلم را به همه کس بگویم
پس خاکش می کنم زیر چهره خندانم
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبی...
"هست” را اگر قدر ندانی
می شود
“بود"
♥به سلامتیِ کسی که هَـنوز دوستش داری . . .♥
ولی دیگه مـالِ تـُو نیست !!!
دوووس داری هَـر روز عکسش رو تـُویِ پروفـایلش ببینی و زیـرِ لَـب بگی :
خـیلی بی مَـعرفتی . . .
حالم خوب نیست
دروغ می گویم که خوبم
باور نکنید
فقط ادای کوه بودن را در می آورم
اما !
پُر از ترَکم
هر لحظه امکان دارد
فرو بریزم ...
گفت ضمایر را بگو:گفتم من من من ، گفت فقط من؟
گفتم دیگران رفته اند.
تقصیر ما نیست!
بعضی ها خودشان میخواهند که یادگار شوند ،
نه ماندگار.
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم
نه به فرداهایی که شاید بیایی
می خواهم امروز زندگی کنم
خواستی باش... خواستی نباش
میدونی فـــرق گفتن و شنیدن "دوست دارم" چیـــه؟؟؟
اونی که میگه ، عاشـــق تر میشه
و اونی که میشنوه ، بی تفـــاوت تر....
یه زد و خورد ساده بود....!!
او جا زد....
من جا خوردم...
غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست . . .
رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمیبینم / سرم قربان آن دشمن که بوئی از وفا دارد . . .
دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم نمیشنوم لطفا
بلندتر!!!! امروز که به ارامی گفتی دیگر دوستت ندارم
گفتم هیسس چرا داد میزنی؟؟؟
وقتی به دنیا می آییم در گوشمان اذان می گویند و وقتی می میریم بر بدنمان نماز می خوانند زندگی
چقدر کوتاه است فاصله بین اذان تا نماز.
فقط چند قدم ، مانده بود برسم به تو . . . اگر این خواب ادامه داشت . . .
تو را دوست دارم بدون این که علتش را بدانم
محبتی که علت داشته باشد یا احترام است، یا ریا . . .
میدونی قشنگیه زندگی به چیه؟
که تو بی خبر باشی و یکی به خاطرت با خدا راز و نیاز کنه..
اگر بودنتون به زندگی کسی معنا میده ، زندگیش رو بی معنی نکنین...
گاهی ...
روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند
پشتش را کند به دنیا ...
پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید:
مــــــــــــن ، دیگر بازی نمیکنم ... !
گاهی فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم . . .
بی وفایی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت میکنند
دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟
مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما !
دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک
عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود …
مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟
و پیش خودش فکر کرد :
حتما اونیکه از همه قشنگتره …
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای
که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم !
مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!؟!
دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه
اونوقت دلش میشکنه
کاش خوشبختی هم مثه مرگ حق بود !
خدایا:حکمت قدمهایی راکه برایم برمیداری آشکار کن، تا درهایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم ودرهایی که بررویم می بندی به اصرارنگشایم
دختر گوشه ی پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان کی برام کاپشن می خری ؟
مادر به چشمان معصوم دختر نگاه کرد و گفت : هر وقت برف بیاد .
دختر امیدوارانه به دانه های ریز برف نگاه کرد . گوشه ی پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان داره برف میاد بریم کاپشن بخریم ؟!
مادر این بار به عکس پدر، روی تاقچه نگاه کرد و گفت : الان که داره برف میاد . باشه هر وقت بند اومد...
همه می گفتند
عاشقی یک شب است و پشیمانی هزارشب
اما اکنون من هزار شب است پشیمانم
که چرایک شب عاشقی نکردم
آری اشتباه من این بود که
هرجا دلم شکست
هرجا رنجیدم
دم نزده و لبخند زدم
همه خیال کردند درد ندارد
ضربه ها را محکم تر زندند
نقـ ـ! ـ ـ..
؟ ــ ـ
ـ ــــ ـــ ــ ــــ ...
ــ
ـِ ــــ؟؟
دیگر طاقت رویاهایم تمام شد !
دلم رسیدن می خواهد ...
چه خوش خیال بودم ...
که همیشه
فکر می کردم
در قلب تو
محکومم
... .....به حبس ابد!!
... به یکباره جا خوردم ......
وقتی
زندان بان
برسرم فریاد زد
هی...
تو ...
آزادی!
.
.
.
و صدای گامهای
غریبه ای که به سلول من می آمد . . .
گفت :دوستت دارم...
هر چی گشتم مثه تو پیدا نشد...
گفتم :خوب گشتی؟؟؟
گفت :اره
گفتم :اگه دوستم داشتی نمی گشتی.
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا از اول نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
" دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد "
بفــــــهم بی انصــــــاف . . . !
خدایـــــا
اون دنیا اگه خواستی گناه های یواشکی مون رو نشون بدی ،
لطفا گریه های یواشکی مون رو هم نشون بده
خدایا یادت هست؟
اون روز دستتو گرفتم کشیدم بردم پیش اون
با انگشتم مستقیم نشونش دادم گفتم:
"خدا من اینو می خوام ، خودت درستش کن!"
نگاهی بهش انداختی و گفتی :
... ......"این؟! من بهتر از این رو بهت میدم"
من پامو به زمین کوبیدم و گفتم:
"نه ! همین! من اینو خیلی دوست دارم ! فقط همینو می خوام !"
برگشتی مستقیم توی چشمانم زل زدی و گفتی:
"نمیشه! آخه او مال کس دیگه ای شده!"
بعد روتو برگردوندی و
قدم زنان رفتی
خدایا یادت هست؟؟؟؟؟؟؟!
آری راست میگفتی مال من نبود.............
قدر اونیو بدون که "کهنه" پوشید تا تو "نو" بپوشی !
عاشقم مادرم
هیــــچ نبَـــود . . .
آدمــش کــردم . . .
بـــا تعــریــف هــای من شَخصـیت پیـدا کـــرد
زیـــاد از خـوبــی هــای نـَداشـــتــه اش بــَـرایــش گــُفـــتم
بـــاور کـــرد و مــَـرا کــوچَک دیـد و َ
رَفــــت
چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که تو
باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج..
..
ُ ،
ازش پرسیدم چند سالته مادر ..
خندید و خیلی آروم گفت آخراشه...
بعد از مرگم تمام اعضای بدنم را اهدا کنید جز قلبم!!
نمیخواهم کسی جزمن دوستش داشته باشد . . .
هنوز برایت مینویسم . . .
درست شبیه کودکی نابینا . . .
که هر روز برای ماهی ِ قرمز ِ مُرده اش غذا میریزد . . .
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم .....
پنهان کرده ای که :
هیچ دستی به آن نمیرسد !