دو داستان کوتاه و فوق العاده آموزنده از امام علی (ع)
مردی خدمت علی علیه السلام آمد و عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین من حاجتی دارم .
حضرت فرمود:
حاجتت را روی زمین بنویس ! زیرا که من گرفتاری تو را آشکارا در چهره تو می بین و لازم نیست بیانش کنی!
مرد روی زمین نوشت .
” انا فقیر محتاج ” من فقیری نیازمندم .
علی علیه السلام به قنبر فرمود:
با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .
مرد فقیر پس از آن ، با چند بیت شعر از امیرالمؤمنین علیه السلام تشکر نمود.
حضرت فرمود: یکصد دینار نیز به او بدهید!
بعضی گفتند:
یا امیرالمؤمنین او را ثروتمند کردی !
علی علیه السلام فرمود:
من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
مردم را در جایگاه خود قرار دهید و به شخصیتشان احترام بگذارید. آنگاه فرمود:
من براستی تعجب می کنم از بعضی مردم ، آنان بردگان را با پول می خرند ولی آزادگان را با نیکی های خود نمی خرند.
نیکی ها انسان را برده و بنده می کند.
منبع :بحار : ج 41، ص 34 و ج 74، ص 407
هوس و نفس اماره
روزی حضرت علی (ع ) از درب دکان قصابی می گذشت .
قصاب به آن حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤ منین ! گوشتهای بسیار خوبی آورده ام . اگر میخواهید ببرید.
فرمود: الا ن پول ندارم که بخرم .
عرض کرد من صبر می کنم پولش را بعدا بدهید.
فرمود: من به شکم خود می کویم که صبر کند اگر نمی توانستم به شکم خود بگویم از تو می خواستم که صبر کنی ولی حالا که میتوانم به شکم خود می گویم که صبر کند.
آری ، خاصیت نفس اماره این است که اگر تو او را وادار و مطیع خود نکنی او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت .
ولی علی (ع ) که در میدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمی شود، به طریق اولی و صد چندان بیشتر هرگز بر خود نمی پسندد که مغلوب یک میل و هوای نفس گردد
منبع : گفتارهای معنوی ، ص 262
ر میان کعبه جان، پرتو حق جلوه گر شد/فاطمه بنت اسد هم، صاحب زیبا پسر شد
کعبه آن شب، غرقه در نور دل افروز خدا بود/آسمان کعبه گویی، مظهر صدها گهر شد
عطر جانبخش بهشتی در فضای کعبه پیچید/تا که میلاد سعید مرتضی فخر بشر شد
مژده میلاد مولا، میکند از غم رهایم/زین بشارت کام امت، مملو از شهد و شکر شد