دلم خون است از روزگار
دلم خواه هواي گريه دارد....
چرا بايد ز دردم هي بگويم
خدا تا كي در حجر يار سوختن
تا به كي زيبايي هاي او را گفتن
در عجبم! چرا صدايم را نمي شنود