فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4371


درباره من
اسکیمو (popcorn )    

حکایات شیخ و مریدان

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۳/۰۱ ساعت 20:00 بازدید کل: 328 بازدید امروز: 89
 

حکایات شیخ و مریدان

از کرامات شیخ ما این است  ***  شیره را خورده گفت شیرین است

= = = = = = = = = = = = = = = = =

 

مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد : یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدایی سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی .

شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی . گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند .

حیرانم ازاین عجایب تودرتو *** دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!

و مریدان همی گریستند .

= = = = = = = = = = = = = = = = =

مریدی “تگری زنان” نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید .

شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟

عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده .

شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار BBC، اخبار بیست و سی بدیده ای .

و مریدان نعره ها و فغان ها زدند .

= = = = = = = = = = = = = = = = =

شیخ را پرسیدند : از برای چه ساکتی ؟

فرمود : سکوتم از رضایت نیست ، دلم اهل شکایت نیست .

و مریدان از هوش برفتندی .

= = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول !

پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی .

نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …

بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم

پس شگفتی مریدان را درگرفت . شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟

شیخ بگریست …

لغتنامه مملو زلغات کهن و نو *** چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو

که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟

و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت .

= = = = = = = = = = = = = = = = =

مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد .

فغان و ناله از مریدان برخاست .

شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم .

مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است .

فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده .

پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود .

فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته . بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم .

خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش

و مریدان خون بگریستند .

= = = = = = = = = = = = = = = = =

شیخ را پرسیدند : اینترنت ایران به چه ماند ؟

فرمود : به زنبور بی عسل.

عرض کردند : یا شیخ ، اینکه قافیه نداشت.

فرمود : واقعیت که داشت .

و مریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی . 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۳/۰۱ - ۲۰:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)