فلسفه شعور
شعور انسانی با لیسانس بدست نمی اید.شعور بالا طی فرایند طولانی و به وسیله عوامل مختلف از جمله مطالعه و معاشرت با اندیشمندان و تولید فکر شخصی بدست می اید.البته شعور سیال است یعنی انتها ندارد و می تواند هر روز بهتر و کامل تر شود و تا اخر عمر هم این سیر صعودی ادامه یابد.
کتاب خوب خیلی تاثیر زیادی در این سیر صعودی دارد.همچنین هم صحبتی با افراد با شعور بالا و نهایت هم خود شخص می تواند تولید فکر کند.و تمام زندگی انسان در گستره اندیشه و شعورش است.جهان هر کس به اندازه ایی وسعت دارد که فکر ان شخص گسترده شده باشد.یک کودک دنیایش در اسباب بازیهایش است و دیوانه دنیایش در جنبش بدون دلیل است!واندیشمند دنیایش حتی از کیهان هم بزرگتر است.چرا که اندیشمند به خود ماهیت کیهان فکر می کند یعنی از مقامی خارج از ان به ان می نگرد .و جالب این است که ظرفیت اندیشه و شعور انسان از منفی بی نهایت امکان دارد تا مثبت بی نهایت!یعنی نهایتی در حماقت اندیشه انسانی یا نهایتی در با لندگی ان وجود ندارد.و ارامشی که بسیاری دنبال ان هستند در حقیقت در بالندگی اندیشه و شعور حاصل می شود.مغز ما همانند کامپیوتری که سیستم عامل دارد می تواند با سیستم عامل مدل 95 کار کند یا با سیستم عامل2006 و مشخص است که این سیستم با سیستم عامل پیشرفته تر بسیار بهتر و راحت تر کار می کند و ما باید همانند کامپیوتر مغزمان را ارتقا دهیم و همانطور که روزی چند بار غذابرای سلامت بدن مصرف می کنیم باید روزانه برای مغز خود و اندیشه خود نیز غذای فکری مصرف کنیم ؛حالا با کتاب خواندن یا روزنامه خواندن یا گوش دادن به سخنان یک فرزانه و غیره.
در بیمارستان زمانیکه شخصی هر قسمت بدنش غیر از مغز اسیب می بیند او را به عنوان یک فرد زنده مورد درمان قرار می دهند اما در صورت مرگ مغزی با وجود سلامت دیگر اعضای بدن شخص را مرده و نابود شده می دانند.و این بیشتر نشان می دهد که ما چیزی نیستیم مگر مغزمان.یک دیوانه هیچ مشخصی ندارد .حتی زمانیکه ما خواب هستیم و اعضای حرکتی ما در استراحت هستند اما چون مغز ما خواب می بیند ما تصور می کنیم که بیدار هستیم و خواب را باور می کنیم به عنوان واقعیت.و این بیشتر نشان می دهد که مغز نقش محوری و اساسی ماست.پس هر چه بیشتر با مطالعه کتاب و مجله و وروزنامه و هم صحبتی با اندیشه وران در بالندگی مغزمان بکوشیم.