این نقاب ارامش وخرسندی که برچهره نشانده ام درست مانندهمان سیلی است که دست روزگاربابی رحمی برصورتم نشانده تااین دروغ بزرگ رابه همه بقبولانم که:آری همه چیزخوب است ومن شادم!!!ولی آیااین نقاب وسرخی رخسارم تاکجای این دنیابامن میماند؟؟؟...
خداتنهاروزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود تنهاکسی که بادهان بسته هم میتوان صدایش کرد...باپای شکسته هم میتوان سراغش رفت ...تنهاخریداریست که اجناس شکسته رابهتربرمیدارد...تنهاکسی است که وقتی همه رفتندمیماند...وقتی همه پشت کردندآغوش میگشاید...وقتی همه تنهایت گذاشتندمحرمت میشود...وتنهاسلطانی است که دل...