فراموش کردم
رتبه کلی: 1654


درباره من
خدایا؛

خواستم بگویم تنهایم؛

اما نگاه خندانت، مرا شرمگین کرد؛

چه کسی بهتر از تو ...

نرسیده به بعضی خاطره ها؛

باید بنویسند :

آهسته به یاد بیاورید؛

خطرِ ریزشِ اشک ...!

علی چپ، راست می گفت :

این روزها کوچه اش؛

ظرفیت این همه متقاضی را ندارد؛

باید بزرگراهش کرد ...


در یک آشنایی دوستانه ما با هم دست دادیم !!
تو فقط دست دادی.. و من..
همه چیز ازدست دادم
*
زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک میپاشد و من پیچ و تاب میخورم و همه گمان میکنند که من میرقصم.

*



هـمـیـشـه نـبـایـد زد . . !

گـاهـی اوقـات هـم بـایـد خـورد . . .

بـعـضـی حـرف هـا را
مهدی سپهری (poyraz1 )    
   
عنوان: امکان هجرت تو تراوش می کند
امکان هجرت تو تراوش می کند
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 84 بازدید امروز: 84

این تصویر توسط علی مسعودی* بررسی شده است.
توضیحات:
امکان هجرت تو تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت من پیشتر،دیده بودم جرقه محال ماندنت را در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم، چون ماهی آزاد به جریان آب نبودنت، مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند چقدر سنگین شده اند شانه هایم! آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...  
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۲/۰۹ ساعت 20:22
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)