درباره من

دختری که رنج می برد از درد سخت فقر بود تنگ دست جلو پسرک ایستاد و ازش طلب کمک کرد اما پسرک ، با نگاهی مثل گرگ پست گفت : باشه ولی پول رو تو خونه گذاشتم و با دخترک رفت دخترک ساده که بی خبر بود از سرنوشت خود وارد خونه شد چندتا پسر دید که میگرفتن از سیگار سه کام حبس اینقدر کشیدن تا رسیدن به سکانس رد مغز ... یه دفعه آسمون چشم دخترک تیره شد ، وقتی به هوش اومد خودشو وسط یه اتاق دید ... لخت بود و ب.ک.ا.ر.ت واسش شد یه خاطره از اونجا به سرعت فرار کرد با ترس و واهمه فهمید که به زندگیش ، داده خاتمه رفت پیش رفیق... همه چیزو واسش تعریف کرد خودشو یه موجود بی ارزش فرض میکرد رفیقش گفت : که راهی جز ادامه راه نیست سقوط کردی توی پرتگاه ، این دیگه چاه نیست امیدی نیست که ازش بیای بیرون دخترک حرفاشو قطع کرد و جای دستش روی صورتش موند واسه دختری که هیچکس موهاشو ندیده خیلی سخته بره تو راهی که کثیفه باخودش کلنجار رفت و دید که تنها راهشه از اون به بعد بود که ، شدش یه ف.ا.ح.ش.ه سال ها گذشت... عشق دخترک توی قلب یه پسر جوونه زد عاشق شد ، از اون عاشقایی که پای حرفش میمونه بعد... از سه ماه ، حبس حرف دل پسرک بهش گفت : که چی ته قلبشه !! زمزمه لفظ دوستت دارم روی لب هاش پسرک رو بردش به سمت آرزوهاش بعد از یک سال ابراز عشق و دوستی برای پی بردن به گذشته دخترک ر.و.س.پ.ی از پیرمردی شنید که میگفت : این دختره اصلا دختر نیست تمام آبروشو فروخته چند سال پیش از وقتی اومده تو این محل ، بودش یه زن که زندگیشو ساخته ، فقط با فروش تن بعد از تصمیم به داشتن رابطه ابدی با پسرک قرار داشت ، اما وقتی... با چشمای خیس و صورت قرمز دیدش ، کل دنیاش کبودُ ، شدش Nervous دخترک گفت : زندگی من ، چی شده به من بگو !!؟ پسرک جواب داد : فقط از زندگیم ، گمشو بیرون... حالا دخترک موندُ ، هزارتا سوال بی پاسخ غرق شده در ماتم ، توی پارک ، گریه میکرد تا صبح چن روز گذشت و پسرک توی زندان ابهام ، سردرگُم ریشه های جوونه عشق یه هرزه رو زد از بُن... اما ، دل پسرک طاقت نداشت... هرطوری که بود ، گوشیشو برداشت ... یه پیام دید از طرف دختر نوشته بود : ... عشقم میدونم که دیگه دوستم نداری ، چون... واسه یه هـ.ر.ز.ه فرصتی نیست ولی به حرفام گوش کن من فقط 16 ساله بودم که پــــــاره شد پـــرده ب.ک.ا.ر.ت عمرم... بم تجاوز کردنو ازم گرفتن دخترونگیمو... ولی اینو بدون که اکسیژنم بودی ، ... میشم بی تو حالا قول بده که بعد از من ، گریه نکنی چون دستایی نیست که اشکاتو ، باهاش پاک کنی... وجود پسرک ، مورد حمله موجی از ترس ترسی از این که تمام هستیش ، از دست رفت وقتی رسید بالای سرش ، رنگ پریده ، بی حرکت ، سرد جسم دخترک ، در رنگ قرمز غرق مرگی که با عشق باشه هیچوقت ، برگشتنی نیست چون از قلب شکسته دیگه ، هیچ مرحمی نیست دنیای پسرک ، خیلی وقته داره 4 نفر خودشو تنهاییاش ، با دوتا انگشتر...






"قدر عشقتونو بدونیدحتی اگه کثیف ترین ادم روی زمین باشه"


 

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۸/۲۷ ساعت 19:18

کاربران آنلاین (0)