وقتی کتاب تهران مخوف رو خوندم یه دختر 14 ساله بودم که تشنه خوندن و دانستن بودم و این رمان مانند این طرز رمانها واقعا اثری جاودانه در روح من گذاشتند.کتابی که شب و روز زمین نگذاشتم تا تمومش کنم.این قدر به نظرم عالی بود که بعد ها باز هم دوباره با دقت بیشتر مطالعه اش کردم.از صمیم قلب برای کسای که به کتاب خوندن علاقه دارن توصیه میکنم این کتاب رو از دست ندن.
خلاصه داستان
(فرخ) جوانی ا زیک خانواده فقیر دلباخته دختر عمهاش (مهین) از خانوادهای اشرافی و متعین است. پدر مهین به سودای مال و مقام درصدد است دختر را به خواستگار ثروتمند و هرزهای (سیاوش میرزا) بدهد.
در پی حوادثی، فرخ در جریان هرزگیهای سیاوش میرزا قرار میگیرد، وی به علت عنصر خیری که دارد، یک بار جان او را از مرگ نجات میدهد و همزمان زن تیره روزی را که به فحشا افتاده به خانوادهاش باز میگرداند. در این مدت گرچه میهن از فرخ حامله شده اما مسئله زناشویی او با سیاوش میرزا همچنان مطرح است. مخالفان فرخ، یعنی خانواده مهین، سیاوش میرزا و دار و دستهاش، با طرح توطئهای فرخ را به دست ژاندارم دستگیر کرده و به تبعید میفرستند. به دنبال این حادثه مهین فرزندش را به دنیا میآورد و خود از غصه میمیرد و ازدواج مصلحتی بهم میخورد.
فرخ در راه تبعید فرار میکند و به باکو میرود، مدتی بعد با انقلابیان روس به ایران برمیگردد و سپس به نیروی قزاق ملحق میشود و جزو آنها در فتح تهران شرکت میکند. کودتا آغاز شده و رجال خائن دستگیر و دستگاهها تصفیه میشوند. فرخ که در این دستگاه سمت مهمی دارد، ظاهراً به آرمان خود برای مبارزه با فساد نائل شده است. اما پس از یکصد روز کابینه کودتا سقوط میکند و اوضاع به حال اول برمیگردد. کاری از دست فرخ ساخته نیست، جز آن که به تربیت فرزندی که از مهین دارد دل خوش کند.