حالا که فکر میکنم اسم بیشتر کتاب هایی که خوندم رو یادم نیست. چطور همچین چیزی ممکنه!!!
اون کتاب در مورد دختری که متعلق به یه سیاره دیگه بود و زمان بچگی روی زمین رها شده بود و در جوانی به سیاره خودشون برگشت
یا کتاب راجع به زندگی نویسنده ای به اسم دافنه
کتابی در خصوص زمین بعد از یه ویرانی عظیم با ادم ها و یکسری موجودات دیگه که بدون تکنولوژی در یک زندگی عجیب به سر میبردن
من کتابهای زیادی خوندم. اما.... فقط اثرشون در من مونده.اون احساسات و خیالات
شاید حتی موقع خوندنشون تحلیل درستی نداشتم از اینکه چی میخونم
حتی کتاب های ارزشمندی مثل کشتی شکسته رابیندرانات تاگور که یه قسمتی از ماجرا رو یادمه و
یا جان شیفته که اصلا مناسب سن من نبود علیرغم توصیه مسئول کتابخانه من بازم به اصرار امانت گرفتمش و بردم و خوندمش...
من ساخته توهمات و خیالاتمم.