فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4683


درباره من
زیبا راستین (qazall )    

تو نمیدونی

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۷/۱۴ ساعت 12:31 بازدید کل: 338 بازدید امروز: 164
 

 

تو نمیدونی ولی من میدونم

تو میری یه روزی تنها میمونم

هی میخورم قصه با دلی شکسته

با دلی پر از درد و خون میرم به گذشته

با لبی بسته از دستانم خسته

من توی قلبم اسمتو نوشتم

اما حالا برو از سرنوشتم

من که میدونم تو فکر اونی

خدا کنه تا ابد با اون بمونی

ای اسمونی تو مهربونی

حتی اگه بری با من نمونی

                                                                                                        
ان زمان که نفس در قفس اسیر شد

با یک نگاه عاشقانه دلم از زندگی سیر شد

این غم تا ابد مرا با خود میکشاند

و اما او با تمام نامردی مرا از خود میراند

نفسهایم به هر سخنی از قفس می گریزد

اما او در قفس دیگری را میگشاید

او مجنون است دیگر نمیخواهم او را بستاید

دیگر نمیخواهم نفسهای او را از خود بداند

من میخواهم نفسهایم ازاد شود

چون دیوانه ای بی بند و بار شود

از قفس دل او برای همیشه رها شود

دیگر با یک نگاه مبتلا نشود

دل مبندد به هر دیوانهای که اینگونه در قفس نشود

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۷/۱۴ - ۱۲:۳۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)