نمی دونم از کجا شروع کنم؟ از خوبیت از امیدت از حرفهای پر از ماهت یا از چشات که من کشته حتی از عصبانیتت چون اونم برام غنیمته کاش بدونی که چه قدر دوستت دارم کاش بدونی ارزشت بیشتر از این حرفهاست تو برام مثل بارونی که برام همیشه سبکی میاره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من می باره مثل بارون صدات برای دل آدمی آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتی لمس کردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم بزارم حرفهای دلم بهت بگم باهات گریه کنم باهات بخندم و هر لحظه به چشمای پر مهرت نگاه کنم چون اون چشمات من به زندگی بیشتر وابسته می کنه. هر موقع صدای قشنگت می شنوم دلــــم می لرزه یه جوری اروم و هیجان زده میشم از خودم از بودنم جدا میشم و خودم به تو میسپارم اگه تو دلم باشی باور نمیکنی میگی این دل همونی که فکر میکنم دوستم نداره ولی کاش از چشام بخونی که حتی بودنت گفتنت خواستنت و همه چیزت برام از همه کس باارزش تر. می دونی ، زندگی من مثل یه کاغذ سیاه که تو نقطه ی سفیدش هستی و هر لحظه که عشق من به تو زیاد می شه اون نقطه به اوج خود می رسه و بزرگتر می شه و زندگی یه رنگ دیگه با تو می گیره هیچ کس تو رو از من نمی تونه بگیره حتی خودت چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حک شده و محاله که پاک شه یعنی خودم هم نمی زارم پاک شه عشقت بـــــرام مثل گلهای بهاری هر روز تازه تر می شه به جای اینکه تکراری شه هر روز بوی قشنگتری به خودش می گیره عشقت برام خیلی تازه و تازه تر هست مثل بوی بارون مثل بوی یاسمن انقدر از ته دل نفس می کشم تا بیشتر به بودنت و عشقت معتاد بشم.