میخواهم خاص ترین فرد مورد نظرش باشم؛
با تمام ادمهای کناری و سر راهی اش فرق کنم؛
مردم و زنده شدم؛
کوتاه آمدم،
مهربانی ام را دوچندان کردم
تمامم را گذاشتم که بهترینش باشم؛
نشد.
بهترین کسی بودن سخت است؛
همه ی کسی بودن
همه ی کسی موندن سخت است؛
همه ی انتظارش را رویت بتکاند
و برای براورده کردنش کوتاه هم نیاید؛
و هیچوقت نفهمد که زجرمی میکشی
که بهترین آدم زندگی اش باشی.
در دنیای آشفته ی دوست داشتنها
و عاشق شدنها ،
کمتر کسی میداند که
ارزشِ یک رابطه
به عمق آن است نه به طولِ آن...
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری