در دنیایی که
عشق و محبت و دوستی
تاوان دارد
در روزگاری که حوصله ها به دمی بند است
جایی که دوست داشتن
بشود زهر مار و درد بی درمان
هوای خودت را خودت داشته باش
که به آدمی که هیچ
به دیوار هم که تکیه کنی باید تاوان بدهی
#امیر_وجود
میشود من به هوای تو
کمی مست کنم
بوسه بر چشم تو و هرچه
در آن هست کنم
می شود چشم ببندی
و نگاهم نکنی
من خجالت نکشم
آنچه نبایست کنم.
آشفته نگاهم میکنی
مانند آفتاب دمِ غروب
که هی میخواهد بماند
و آخر
میرود..
امروز خودت را بردار
ببر یک گوشه ی دنج
به دور از شلوغی های روزِ تعطیل
با خودت حساب و کتاب کن
ببین هفته ات را با کدام آدمها گذراندی
کدامشان آیینه ی دِق ات بودند...
کدامشان سنگِ صبورت...
خلوت کن
خودت را از آدمهایی که باعث میشوند
جمعه ات کسل کننده شود،
خلوت کن!