حالا دیدی؟!
پاییز هم تمام شد
یلدا هم گذشت
زمستان هم تمام میشود
هیچ چیز پایدار نیست!
اما دلی که تنگ باشد
همش به دنبال بهانه میگردد
که دل تنگی اش را با یک فصل
یا یک شب توجیه کند!
این ها تقصیر هیچ کس نیست ...
مشکل دل هایمان است
که زود به زود
و برای کسانی تنگ میشود که
خیلی هایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند!
بهش گفتم من میترسم.
از اون روزی که از خواب بیدار شم
و ببینم دوسِت ندارم می ترسم...
از اون شبی که با گریه برای تو خوابم نبره می ترسم...
می ترسم از بارونی که منو دلتنگ ترت نکنه...
می ترسم از شکنجه گرِ داریوش
اگه منو یاد تو نندازه...
می ترسم از اون ویبره ی پیامی که
دلمو نلرزونه که مبادا از طرف تو باشه...
می ترسم از زنگ تلفنی که
دلمو هُری نریزه پایین که نکنه تو باشی پشتِ خط...
می ترسم از اسمت اگه ضربان قلبمو تندتر نکنه...
بهش گفتم من از دلی که توی سینه م باشه و
برای تو نتپه می ترسم...
خندید!
خندید و نگفت از هرچی بترسی سرت میاد دیوونه!
الان دیگه از هیچی نمی ترسم
جز این سنگی که توی سینه م
به جای دل میتپه و
نه برای کسی می لرزه، نه از نبودن کسی می ترسه!
هی می گویند تو آدم سابق نیستی
آدم که یک غلط را هزار بار تکرار نمی کند
دلتنگیهایش را که تا ابد ناز و نوازش نمی کند
بالاخره به ستوه می آید
یهویی سرد می شود
نمی تواند که تا آخر عمرش
بلا تکلیف چیزهایی که ندارد بماند
یا می خواهد باشد
یا اصلا نباشد
لطفاً به آدمهایی که حواسشان را جمع می کنند
هی نگویید تو آدم سابق نیستی
ای عشقت ،
آذوقه ی روزهای سرد من !
تمامِ زمستان را
با دوست داشتنت سر می کنم ؛
واژه واژه هیزم می ریزم ،
نمی گذارم ،
آتشِ این شعرها خاموش شود...!