فراموش کردم
رتبه کلی: 2543


درباره من
همگان به جـــست و جوی خانه می گردند
من کوچـــه ی خلوتی را می خواهم
بی انتـــها برای رفــــتن
بی واژه برای ســــرودن
و آســــمانی برای پــــرواز کردن
عاشــقانه اوج گرفتن و
رهـــا شدن......
montazer-R (raha-S )    

گل رز

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۴/۲۰ ساعت 14:39 بازدید کل: 164 بازدید امروز: 164
 
http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/matalebeziba/alone12.matalebeziba.ir.jpg

 

 

اتوبوس با سر و صدای زیادی در حرکت بود ...
یکی از مسافران پیرمردی بود که دسته گل سرخِ بسیار زیبایی در دست داشت،
نزدیک او دختر جوانی نشسته بود که مرتب به گل های زیبای پیرمرد نگاه می کرد!
به نظر می رسید از آنها خیلی خوشش آمده ...
ساعتی بعد اتوبوس توقف کرد و پیرمرد باید پیاده می شد ...
پیرمرد بدون مقدمه چینی دسته گل را به دختر جوان داد و گفت:
مثل اینکه شما گل رُز دوست دارید؟ فکر می کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به
شما بدهم؛ به او خواهم گفت که این کار را کردم.
دختر جوان از دریافت گل ها بسیار خوشحال شد و تشکر کرد .
پیرمرد پیاده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد ...
دختر بیرون را که نگاه می کرد ؛ پیرمرد را دید که به سمت قبرستان کنار جاده می رود ...
 
*
*

گاهی بهترین و زیباترین چیزهای دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیست و فقط باید از درون احساسشان کرد.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۴/۲۰ - ۱۴:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)