یا مَن اِسمُه دوا و ذِکرهُ شَفاء
این اولین بار نیست که شهروندی از اوضاع جنگلی بیمارستان های میانه ضجه می زند، اولین بار نیست که مسئولان بلند پایه شهرستان، ارگانهای ذیربط و نمایندگان مجلس معضلات قتل گاههایی که در میانه بیمارستان نام گرفته اند را می شنوند. حیف نام خاتم رسولان(ص) و امام خمینی(ره) که نام پاکشان را بر دخمه های انسان کش گذارده اند.
هر بار که شخصی قلمی به سمت وضعیت بیمارستان های میانه چرخانده و از کمبود امکانات و بی توجهی کادر و مسئولان آن سخن گفته با هزاران توجیه و وعید او را از گردونه انتقاد خارج کرده اند.
اما این نگارش نه از حیث نقد که دیگر کار از نقد گذشته بلکه از باب پرسشگری مطرح می شود تا بدانیم: "تا کی و چقدر؟!" تا کی قرار است بیمارستان میانه بعلت بی توجهی و بی مسئولیتی کادر و پرسنل اش که از بی مسئولیتی به اصطلاح مسئولان! بهداشت منبعث شده، نقش عزرائیل را ایفا کند؟!
تا کی قرار است عزیزانمان را با وضعیتی نسبتاً خراب به بیمارستان منتقل کنیم و بیمارستان های میانه نسخه گور و کفن برای او بپیچند؟ چندین میانه ای باید کشته شود؟ چندین خانواده باید داغدار شوند تا مسئولی از خواب گران بیدار شود، تا انسانیت معنا شود؟ تا جان انسان ارزش از دست رفته اش را در شهرمان باز یابد؟
هر عزیزی که در بیمارستان های میانه جان می بازد به جرأت می توان گفت که مفت از دست می رود، این مفت باختن ها خانواده ای را داغدار و عزادار می کند، کیان خانواده ای را می لرزاند، امید زندگی را از آنها می گیرد. مخصوصاً اگر عزیز از دست رفته مادر خانواده باشد.
جریانی که در روز جمعه 24 آبان ماه در بیمارستان های میانه رخ داد مصداق عینی همین مفت باختن هاست. ساعت 11 صبح روز جمعه مادری را بعلت تپش ناگهانی قلب به بیمارستان امام خمینی (ره) میانه می آورند، در بیمارستان امام، موفق به تشخیص درست علت نمی شوند و پزشک عمومی حاضر در بیمارستان اعلام می کند که بیمار جهت تشخیص صحیح علت و اقدامات اولیه و نیز بعلت عدم وجود امکانات کافی در این بیمارستان باید به بیمارستان خاتم الانبیاء منتقل شود.
خانواده بیمار با آمبولانس وی را به بیمارستان خاتم منتقل می کنند، بیمار بعد از انتقال به بیمارستان خاتم نیاز به معاینه مجدد از طرف پزشک شیفت که به اصطلاح وی را پزشک آنکال می نامند دارد اما خبری از پزشک آنکال نیست! جستجو برای یافتن پزشک آنکال در بیمارستان بی نتیجه می ماند و در نهایت معلوم می شود که پزشک آنکال به جای حضور در بیمارستان، در کلینیک نصر مشغول طبابت است!
بیمار نیاز به نوار قلب دارد، نیاز به تشخیص علت جهت جلوگیری از تشدید تپش قلب. اما تماس های تلفنی هم نمی تواند پزشک شیف را توجیه به حضور در بیمارستان کند. ساعت ها از انتقال بیمار به بیمارستان خاتم می گذرد، تپش قلب بیمار هر لحظه بیشتر می شود و وضعیت سلامتی اش هر لحظه بدتر از قبل.
وقتی کادر بیمارستان تنها به یک تماس با دکتر اکتفا می کند و حضور پزشک بر سر بیمار اورژانسی اش را ضروری نمی داند، خانواده بیمار به کلینیک نصر مراجعه می کنند تا با تمنا و خواهش پزشکی را که وظیفه دارد در ساعت مقرری شیفت در بیمارستان به انجام وظیفه بپردازد را راضی کنند تا جهت معاینه بیمار و اخذ نوار قلبی از وی از وخامت وضعیت بیمار جلوگیری کند. اما پزشک در نهایت بی تفاوتی اعلام می کند که پرستارانی که بر بالین بیمار حضور دارند وضعیت بیمار را نرمال گزارش کرده اند و به هیچ وجه حضور من و معاینه و نیز نوار قلب از وی ضرورتی ندارد!
وقتی خانواده بیمار موفق به مجاب کردن پزشک نمی شوند دوباره به بیمارستان باز می گردندو اینبار مادرشان را در وضعیتی به مراتب بدتر از قبل می بینند، به مادر سرمی وصل کرده اند اما سرم جریان ندارند، وضعیت رسیدگی در بیمارستان به حدی اسفناک است که پرستار در باز کردن سرم هم سهل انگاری کرده است.
بیمار علائم اولیه حیات را کم کم از دست می دهد، بیش از 4 ساعت از انتقال وی به بیمارستان می گذرد اما هیچ گونه اقدام درمانی اولیه هم جهت جلوگیری از تشدید بیماری اش صورت نگرفته است، هر لحظه بیمار وضعیت نامساعدتری پیدا می کند و باز هم طی تماس تلفنی با پزشک آنکال خواهش و اصرار می شود تا به بیمارستان مراجعه کند اما گویی تصمیم پزشک برای نیامدن و بی توجهی به وضعیت بیمارش کاملاً جدی است.
ساعت 15:30 دقیقه روز جمعه 24 آبان ماه در بیمارستان خاتم الانبیاء میانه مادری مهربان مقابل دیدگان همسر و فرزندانش با تحمل قریب به 5 ساعت زجر و احتضار به رحمت ایزدی می پیوندد اما هنوز هم بیمارستان و پزشکِ شیفتِ غایب، خود را مقصر نمی دانند . خانواده متوفی از حق قانونی و طبیعی خود برای شکایت از پزشک غایب و بیمارستان در کوتاهی به وظایف سازمانی شان سخن می گویند اما مسئولین بیمارستان اعلام می دارند که در صورت شکایت جهت رسیدگی باید جنازه توسط پزشکی قانونی کالبد شکافی شود که این پروسه دست کم به 5 الی 6 روز زمان نیاز دارد اما خانواده آنمرحومه که تا ساعاتی بعد با خیل مراجعه میهمانان جهت تشییع مواجه خواهند شد بالاجبار جهت تحویل جنازه مادرشان و اخذ گواهی فوت مجبور به رضایت می شوند. دردناکتر اینکه پزشک مقصر که عامل اصلی این ضایعه تأسف بار است لج کرده و گواهی فوت را امضا نمی کند!
در نهایت خانواده متوفی گواهی فوت مادری را اخذ می کنند که زیر یوغ بی مسئولیتی مسئولان بیمارستانی جان باخته است، زیر هجوم بی تفاوتی ها و انسان کشی ها، جایی که جان انسان بی ارزش ترین کالاست!
جایی که مردم اصلی ترین و بدوی ترین مولفه های دریغ شده سلامت زندگی را فریاد می کنند و مسئولان بنرهای خودستائی شان را . جایی که حقوق سلامت انسانی را هرچه بیشتر فریاد کنی گوش بزرگان و مسئولانش بیشتر بسته می شود.