بگذار برم بر پهنای اسمان
انجا که غیر من نباشد کسی
نه داغ باشد ونه دیده اشک ریز
نه نژاد باشد و نه برتری نژاد
بگذار زره زره پر شوم از خواستن
از رستن از نو شدن
به تاز برم به تخت برم بر عرش
بگذار دردهایم را بسایم چو ابر برهم
بگذار اسب تک شاخ رویاها را بیاورم برای کود کی که ناله می کند از درد
بگذار بروم پای ماندنم نیست
این سرا سرای من نیست
من از فتنه گریزانم
من از بی آبروی آبرومند حیرانم
من از بی چیزی مردمان
من از برهنگی سیاست
من از ننگ و شرم گریزانم
من از برچسپ سبز پوش و ابی پوش گریانم
من از اینهمه درد حیرانم
ایران من ایران من است
بگذار بروم بگذار برای شادی ایرانم به تاز بروم
دلم می سوزد برای ستونهای تخت جمشیدم
دلم می سوزد برای تخت آریاییم
دلم برای اب شدن دشت مهر
دلم برای بی حرمتی می گرید ...
ایران من ... ایران من است
چو بمب اتم باشد و چو رستاخیز
چو جنگ باشد و چو سازش
ایران من ... ایران من است
|