احساست می کنم در تمامی نفس هایم
هرم گرمی دارد صدای بی اهنگت
تو که باشی ... اسمان زیباست و ستاره ها پر نور
تو که باشی کوه بر من زانو می زند از استواریم
امدی ... دیر و زود را شکستی بر روزگار
امدی ترس هایم پر کشید از دل
صداقتت چو زلالی چشمه جوشان
قداست هر دوست داشتنت به پاکی و سپیدی رازقی نو شکفته می ماند
در ارزوی بوسه هایت روز را به شب ، شب را به روز می رسانم
من در کنار تو ارامم و بی وصف از اسایش
تو هدیه ای ...
هدیه ای که خداوند مرا وعده داده بود
برای سپاس از خدایی که تو را بر من داد ... شکر می گویم ثنا
دوری فرسنگها دورتر از جسم
روحت در من است و با من در هر ثانیه از بودنم ..
عشقی نخستینی که بی فراموشیست
پس برایم بمان که محتاجم به بودنت ...
|