صدای زوزه باد می اید درها هم اواز باد می خوانند ومی رقصند .... واژه ی زیبایست تنهایی فقط ما قدرنمی دانیم ان را گاه فکر می کنیم سم است ولی خوده ارامش است...... نگاه می کنم به زوایا به تاریکی به دردمندی چشمانم به قصار بودن مغزم ولی جز تیرگی و پوچی چیزی را برایت نمی یابم ..........دلنوشته هایم تویی ...
غصه هایم، شادیم ،همه ازان توست
ای که از افتاب درخشنده تر و از برف زیباتری کی میایی .....
دلم بی تاب و قلبم بی هیاهوست
برای امدنت اسمان را قسم زمین را سوگند دادم ببارد و خرم باشد .....
زورقم را به اب می رسانم شاید سهراب راست گفته باشد پشت دریاها باشی ....
شاید ان سوی چکنم ها، انسوی پر چین های هیاهو ،ان سوی زمین در انتطار کشف شدن ذره ای باشی که ناپیداست .....