فراموش کردم
رتبه کلی: 3222


درباره من
روزگاری پرنده ء کوچکی بودم و در حسرت پریدن
زمان سپری شد و بال و پر را گشودم
به پرواز در آمدم
حال که پریدن و اوج گرفتن را در خود میبینم
دیگر حتی دیدن رد پایم در زمین نیز برایم
عذاب آورشده است

این است رسم روزگار
ربه کا (rebeka )    

قصه...

درج شده در تاریخ ۸۹/۰۶/۲۵ ساعت 20:47 بازدید کل: 334 بازدید امروز: 88
 

قصه ای خواهم نوشت                             قصه ای از سرنوشت

قصه ای از سر دلتنگی خود خواهم نوشت

قصه ام با آمدن آغاز شد

آمدن در یه دنیای پر از رنج و عذاب

لحظه ها را گذراندن با شراب

سوختن و ساختن و دم نزدن

رد شدن از کنار هر خوشی

هم نوازی با سرود تلخ غم

می نویسم از بازی این روزگار

از دل سوخته این آدمان

از اشکهای پریشان عاشقان

می نوسیم تا کجا باید نویسم خود ندانم

قلمم خسته شد از این همه رنج

قصه ام را نا تمام خواهم گذاشت

چون غم و رنج و عذاب ناتمامند عزیزانم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۶/۲۵ - ۲۰:۴۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)