درباره من رسم این شهر غریب است .........بیا برگردیم.
قصد این قوم فریب است ...........بیا برگردیم . یک نفر بود که ما دل به نگاهش دادیم . خنده اش سرد و عجیب است ........بیا برگردیم . عشق بازیچه شهر است ولی در ده ما دفتر عشق سفید است.................بیا برگردیم ---------------------------------- کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود؛ روی ساحل نوشت: دریا "دزد" است - مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی است - موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت: برداشت دیگران در مورد خود را در وسعت خویش حل کنی |
رضا 1292
(
![]()
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|