تو را بوسیدم و گفتم که کامم را روا کردی
یقینم شد که دیگر درد عشقم را دوا کردی
به نزد عشق رویت باختم دین و دل و دانش
چو بردی هستی از من ترک پیمان و وفا کردی
تو دادی سردی این دل به چنگال غم و حسرت
چه صیادی که با صید خود اینسان نا روا کردی
چو پیمان وفا بستی نهادم دل بسودایت
گمان بردم تو ای جانانِ جان ، ترک خطا کردی
مگر من با تو بد کردم که با نا مهربانی ها
شدی نا آشنا تا ترک یار آشنا کردی
تو رفتی با حریفان گرم عیش و نوش خود باشی
مرا بر درد بی درمان هجران مبتلا کردی
وفا ورزید و بگذشت از جهانی جانِ من بی تو
وفا دیدی جفا کردی وجودم را فنا کردی
دلم برات تنگ شده..
عزیزم دلم گرفته
دلم برایت تنگ شده
دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم
دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم
آنقدر دلتنگم که اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم
عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم
کاش همیشه در کنارم بودی تا دلتنگی به سراغم نمی آمد
کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت
هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ، به آن آغوش مهربانت نیاز دارم
هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم
کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی
کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید
به یادت هست روز دیدارمان خیره به چشمانم شده بودی ، من هم غرق در
چشمان نازنین تو بودم
اینک دلم برای چشمانت یک ذره شده ، تو هم دلت برایم تنگ شده؟
طاقت دوری تو را ندارم عشق من ،فقط تو دنیای من خواهی بود
خدایا این دنیای زیبا را از من نگیر
دلم برای دنیایم تنگ شده دنیای من
دلم گرفته ای دنیای من
راستی خیلی میترسم! میترسم تو را از دست بدهم …
میترسم دوباره تنها شوم ، دوباره همسفر غمها شوم
بیا در کنارم تا آرام شوم ، بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم
بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم
عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده .....
وقـت هـایی هست
که جـز بـه بـودنــت
دلـم رضـایـت نـمی دهــد
حـالـا
مـن از کجـا بـیـاورمـت ؟!
+ نوشته شده در یکشنبه 7 آبان1391 ساعت 18:18 توسط پسوتا |
157 نظر
دوست دارم....
دوست دارم که کسی دوست ندارد چومنش
هم به جز من نزند بوسه کسی بردهنش
دوست دارم که شبی در ان بستر ناز
غرق صد بوسه کنم زلف شکن درشکنش
دوست دارم که کند زلف حجاب رخ خویش
تامگر ایینه هم خوب نبیند چومنش
دوست دارم که در اغوش من اید عریان
کشدم رشک که پوشد تن او پیرهنش
دوست دارم که مرانیزدهد راه به خویش
تاشوم زنده ز گرمای هوسباز تنش
دوست دارم که همه خلق چوبیدل دانند
تشنه ی بوسه ام و واله لطف سخنش
وریاگیان،باخی به هه شتم روخساری توبه،چاوم چاوه ربی دیداری توبه،
یادی پیروزت هه رله دل مایه،تا روژی مردن کوتای نایه..........
بوی اغوش تو
کاش یکشب میشنیدم بوی اغوش تورا
خوابگاه از سینه میکردم برودوش تورا
در خیال من نمیگنجد وصال چون تویی
حیرتی دارم چومیبینم هم اغوش تورا
جلوه ی صبح جوانی یاد می اید مرا
هرزمان در جلوه میبینم بناگوش تورا
انتخاب عشق را نازم که چون من برگزید
ازمیان حسن ها حسن سیه پوش تورا
تازیادم برده ای ازیاد عالم رفته ام
هیچ کس جزغم نمی پرسد فراموش تورا
بوسه ای ازان لعل اتشناک میباید لعید
تابه فریاد اورد لبهای خاموش تورا
وریاگیان هیوای شیرینم نوربیناییم،ره فیق چاوکم فرمسک ته نیاییم،
من خوشتم ده وی به قد دو چاوم،له دل ده ر ناچی هه تاکو ماوم ،
وریا گیان بی اندازه خوشتم گرکه......