حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه جیغ میزدیم از سوزش،
مامانمون می زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر
بعد با اون صابون زرد گنده ها
که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدی که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنی ما از نظر مامانمون کثافتی بودیم
که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جوری چنگ میزد موهامونو
که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوی داروگر کل هیکلمونو غربال گری میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسری به کله مون، یه یقه اسکی هم روی همش
بعد از شدت کوفتگی و خستگی بیهوش میشدیم،
میگفتن: ببین چه راحت خوابیده