دلتنگی و تنهایی....

نه لبخندی نه کلامی نه صدایی . . .

چقدر نفس کشیدن سخت است وقتی نباشی !

چقدر بی تو سرد شده اند . . .

با من این بادهای زمستانی ! ! !

آرام در سکوت نجوا میکنم قصه ی بی تو بودن را . . .

لمست میکنم با اینکه دیگر نیستی ! ! !

بی تو نمیشه،بی تو نمیخوام . . .

حتی یه روزم دووم بیارم !

من تو نبودت جز اشک و حسرت . . .

جز گریه کردن کاری ندارم !

خیلی وقت است دستهایم را...

با لیوان چاییم گرم میکنم!

واین اوج تنهاییست...

به کوچه ها قدم بگذار . . .

مرا بگیر از غبار زرد پنجره ها !

مرا ببر به آسمانی از بهار تو . . .

که سخت گریه می کنند بهانه های من برای تو !

گاهی که دلتنگت میشوم . . .

فراموش می کنم که تو فقط یک خاطره ای !

نبض دل که می افتد . . .

نمی شود خم شد و آن را برداشت !

نبودنت طعم مردن می دهد . . .

اتاق سوت و کورم جهان کوچکی است . . .

برای سر کردن با این همه تنهایی و دلتنگی !

من با خیال تو سیراب می شوم !

تو را از دور می بینم و یقین دارم . . .

این تنها سرابی ست که سراب نیست !