این قلم من از حرف دل کسی به نگارش در اومده...
این قلم من تقدیم به دوستی....
از کسی که در تنهایی خودش تو رودرک کرد،
در تنهایی خودم غرق بودم،تنهایی من با تنهایی هم سن و سال هایم فرق داشت.
تنهایی من و دلتنگی مرا یاد شهیدان پر میکرد، به حضور هر هفته در مزار شهدا عادت کرده بودم..
هر هفته قدم میزدم و به عکساشون خیره می شدم،چشماشون حرف ها داشت...حرف هایی که هیچ جا نوشته نشده...
آرامش خاصی داشتم،وبه این آرامش هر هفته احتیاج داشتم..آرامشی که در چند خط نمیشه گفت بگذریم..
روزهای دیگه هفته هم با یادشون بودم تو وبلاگ ها و سایت ها...
سه ماهی یکبار هم راهی مشهد می شدم،در مورد حسم در شب های مشهد سکوت میکنم.....
از اون حس قشنگ،قلم هم در دستم میلرزه..
کار می کردم،دانشجو هم بودم..در دو سایت عضو بودم و از مطالبش استفاده می کردم،دو تا همشهری هام تو یکی از سایت ها که عضو بودم،حضور داشتن..
روزی پیامی از سایت که خانم بود داشتم، گفتن تو مشهد دیدمت،باورم نکردم اما تمام اتفاق که من کجاها گریه کرده بودم رو گفت،مطمئن شدم ایشون همزمان با من مشهد بودن..این پیام شروع آشنایی من و مریم بود...
تو سایت همه میدونستن من به شهدا خاص ارادت دارم،مریم رو هیچ وقت ندیدم،همش تو سایت پیام میدادیم..
یه جورایی بهم عادت کرده بودیم،جالبه ایشون هم جمعه ها یه مزار دیگه میرفت....
حس خاصی بین ما ایجاد شده بود،حس پاک...روزی که بهم گفت دوستت دارم...
تو سایت من و مریم مطالب مذهبی راجب شهدا میذاشتیم...البته حس متقابل ایجاد شده بود
روزی مریم بهم گفت که خواستگار دارم و من فقط تورو دوست دارم...
منم دوسش داشتم بخاطر عشق پاکم انصراف دادم از دانشگاه، رفتم سربازی تا زود تکلیفم مشخص بشه..طاقت یه لحظه نگرانی و ناراحتی مریم رو نداشتم..
دلم میخواست هرچه زودتر خدمتم تموم بشه تا بتونم برم خواستگاریش،میخواستم بهش برسم..
یه روز یهو مریم بهم گفت مامانم میگه دوست مجازی نمیشه،من چیکار کنم فقط تورو دوست دارم..
باهاش حرف زدم گفتن پدر و مادرت بهترین دوستانت هستن اما مریم میگفت فقط تورو میخوام...
کم کم فاصله ایجاد شده بود بین ما،مریم نبود...یه روز مریم بهم گفت پسر همکار بابام که پولداره خواستگارمه،میخوام ازدواج کنم
...مریم به همین سادگی رفت....
سکوت میکنم در مقابل عشق پاکم،شاید یه روزی بفهمی چه بی صدا باختی...
تنها وجه مشترک من و مریم فقط آسمان هست...
امروزم در مزار شهدا قدم میزنم...افسوس برای اشک های ریخته شده..افسوس برای قلب ترک خورده ام...افسوس از عشق نافرجام...
دلبستگی هایی که ارزش دل بستن ندارد،عشق نافرجام هست...
قدم میزنم ...تا به آرامش قبل از طوفان دلم برگردم......
قلمی شد به تاریخ 92/4/8 آرام..
![](http://www.uploadtak.com/images/9534_506141_s2Mird3K.jpg)