فراموش کردم
رتبه کلی: 3313


درباره من
اصلا به شما چه (rozesorkh )    

سام و مولی

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۰۲ ساعت 15:49 بازدید کل: 112 بازدید امروز: 112
 

عشق سام مولی زبانزد همه بود.ازاوایل دانشگاه عاشق هم شده بودند!بالاخره دست روزگار این

دوخط موازی رو به هم نزدیک کرد.... چند ماهی روعاشقونه باهم سپری کردند.همه ی بچه های

دانشگاه به عشقشون حسودیشون می شد روزای خوب داشتن کم رنگ می شدند اخلاق سام

هم تغییر کرده بود. مولی چندتار موی بلوند رواز روی کت سام پیدا کرده بود و یه شماره ی

ناشناس هم به سام پیامک های عاشقانه می فرستاد حتی دیگر سام ،مولی را بغل نمی کرد

وغذایی روکه مولی باعشق برای او اماده می کرد اولب نمی زد مولی دیگه نمی تونست این

وضعیت رو تحمل کند،تصمیم گرفت که سام روترک کند. اماانگار سام بیشتر عجله داشت که

مولی ترکش کند و دادخواست طلاق روبه دست مولی رسوندخواست که ترکش کند.مولی برای

اخرین بارداشت اشکاش رواز گونه هاش پاک می کرد،مولی ساکش رو جمع کردو برگشت به

شهرستان پیش مادرپیرش شیش ماهی گذشت و مولی برای انجام کاری مجبور شد به تهران

برگردد. توی فرودگاه یکی از هم کلاسی هایش رو دید که انگار می خواست حرفی رو به مولی

بزند اما نمی تونست .مولی ازش پرسید که اتفاقی افتاده؟ دخترگفت راستش بعد از اینکه تو

رفتی دوماه طول نکشید که سام فوت کرد.مولی لبخند تلخی  زدو گفت عاقبت خیانت همینه و

به راهش ادامه داد اما یه لحظه کنجکاوشدکه رقیبش رو ببینه همون که سام رو ازش گرفته بودو

تصمیم گرفت که به خونشون برگرده و رقیبش رو ببینه حتی یه قطره اشک هم برای سام

نریخت .شب شده بودرفت سمت خونه قبلیشون وقتی به خونشون رسیددید که چراغ های

خونه روشنه بغض کرده بود رفت به سمت خونه اما هرچی زنگ زدکسی درخونه روبازنکرد

یادش افتادهنوزکلید داره انگار کسی خونه نبود،وسایل باهمون سلیقه ای که خودش چیده بود

باقی مونده بود.حتی عکس عروسیشون هم رودیواربود. مولی سمت اتاق خوابشون رفت

سمت کشوی کمدشون،کشو روباز کرد و یه کلاه گیس موی بلوند زنونه پیداکردوبه یادموهای

بلوندروی کت سام افتادوسیمکارتی رو پیداکرد و وقتی تو گوشیش انداخت دیدهمون شماره

ایه که به سام اس می داد و نامه ای که تو کشو بود.وقتی بازش کرد دنیا رو سرش خراب شد.

نامه این بود مولی عزیزم نمیدونم اصلا یه روزی این نامه رو میخونی یا نه امیدوارم که نخونی

من عاشقت بودم اماجواب ازمایش و حرفای دکتر بهم می گفت که حق ندارم عاشق باشم

من فقط یه ماه فرصت زنده بودن داشتم می دونستم طاقت دیدن مرگه منو نداری خواستم

خودت با نفرت ترکم کنی و موقع مرگم ناراحت نشی. اما اینو بدون که من خائن نبودم من تواون

دنیا منتظرت هستم.

                             ( عاشق همیشگی ات سام)

 

دهان که بازکنی قلاب ها به صلابه ات می کشند! هی ماهی جان دریا را فراموش کن !روزی

حسرت همین رودخانه بر دلت می ماند....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۰/۰۲ - ۱۵:۵۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)