شاید بعضی وقتها مجبور باشیم
که همه چیزو عوض کنیم
حتی شرایط زندگی خودمونو
تا دیگه روزای تکراری
آدمهای تکراری
دغ دغه های تکراری
و ........
همه چیزای تکراری
خاطرات تلخمونو به یادمون نندازن
آره باید همه چی عوض بشه
تا بتونیم خودمون عوض بشیم
یا اجبار
یا اختیار
ولی تنها راه بعضی وقتها فقط همینه
دلم بعضی وقتها خیلی میگیره
به خاطر چیزی که میدونم یه دلیل اشتباهه
ولی شاید بیشتر به این خاطر دلم میگیره
که فهمیدم یک عمر در اشتباه بودم
فهمیدم یک عمر عاشق یه سایه بودم
یه سایه که نه احساس داشت
نه عاشق بود
نه درد رو درک می کرد
نه .......
فقط بلد بود ادا در بیاره
فقط میتونست برقصه
و چه رقاص خوبی بود
و چقدر سخته
فکر کردن به سادگیه خودت
وقتی بفهمی صاحب اون سایه
خیلی هفت خط بوده
وقتی بفهمی اون فقط یه سایه بوده
روزگار بعضی وقتها درسهای خوبی به آدم میده
ولی اگه برای استفاده ازونا نفسی باقی بمونه
باید عوض شد
باید عوض کرد
هر چیزی که اطرافت هست
باید عوض شد

چقدر سخته همه دنیات کسی باشه
که همه دنیاش یکی دیگه بوده
با تمام وجود عاشق کسی باشی
که با تمام وجود عاشق یکی دیگه بوده
بفهمی که هیچ وقت نتونسته تورو قبول کنه ولی اینو تویه رفتارش نشون نداده
بفهمی که عاشقت کرده تا خیالش راحت بشه
که اگه اون یکی رفت این یکی هست
بفهمی که عروسک بودی تویه این مدت
چقدر سخته که همه اینارو از زبون خودش و چشم تو چشم بشنوی
اشک تویه چشمات حلقه بزنه وقتی داره همه اینارو اعتراف میکنه
وقتی میگه من هنوزم عاشق اونم و نمیتونم فراموشش کنم
وقتی میگه من هیچوقت نتونستم عاشقت باشم
وقتی در همین حین یکدفعه خاطرات اینهمه سال مثل برق از ذهنت رد میشه
چه حرفهای قشنگی میزد
چقدر میگفت عاشقتم
باهات میمونم تا ابد
وقتی میفهمی همشون برای بازی کردن با تو بوده اشک چشمات آروم آروم جاری میشه
نمیدونی چکار باید بکنی ؟؟؟؟
یکدفعه میفهمی که یک عمر رو برای کسی گذاشتی که اصلا لحظه ای رو برای تو نذاشته
هیچ وقت برای تو تب نکرده
هیچ وقت به تو فکر نمیکرده و عاشق عشقش بوده
وقتی به ایم فکر میکنی که حالا که برای اولین بار تویه زندگیت بعد از این همه سال
عاشق شدی ، چرا باید اینجوری بشه ؟؟؟
چرا باید بهت خیانت کنه ؟؟
چرا اسیر یه آدمی شدی که از همون اول با دروغ این رابطه رو شروع کرد
چرا نفهمیدی دروغ میگه ؟
چرا بهش اعتماد کردی ؟
چرا در حق دلت بد کردی ؟
چقدر سخته چقدر سخته
دلت میخواد بترکه از این همه غصه وقتی جلوت نشسته و داره اینارو میگه
ولی یکدفعه میگه :
آخی راحت شدم این بار سنگین رو از روی دلم برداشتم
از این عذاب وجدان خلاص شدم
تو تویه دلت میگی : پس من چی ؟؟؟؟؟؟؟
یاد این جمله میفتی :
دیر آمدی باران دیر آمدی ، من در جایی ، در حجم نبودن کسی ، خشکیدم
وقتی بهت میگه اشتباه کرده و میخواد که ببخشیش
چی میتونی بگی ؟؟؟ نه نمیبخشمت ؟؟؟
نه نه نیمتونی اینو بگی نمیتونی بگی
چون دوسش داری
لعنت به این عشق که اگه صدبارم دلتو بشکنه بازم دوسش داری
شاید دیگه نخوای باهاش باشی ولی نمیتونی نبخشیش
نمیتونی بهش بگی نمیبخشمت
شاید اگه دوستت بود یه دوست معمولی
خیلی راحت بهش میگفتی نیمبخشمت و نفرینش میکردی
ولی این یه دوست معمولی نیست
این کسیه که یک عمره داری به عشقش نفس میکشی
حتی با اینکه فهمیدی اون به عشق یکی دیگه نفس میکشیده
بازم یه جورایی دوستش داری
اینه که خیلی سخته
نه میتونی ببخشیش نه میتونی نبخشیش

فراموش کردن بزرگترین نعمتیه که خدا به همه ما آدما داده ولی به شرطی که
بتونیم درست و بجا ازون استفاده کنیم
بعضی وقتا خیلی ها همه خوبیهایی رو که در حقشون کردیم فراموش میکنن و
بعضی وقتا ما نمیتونیم اونارو با همه بدیهاشون فراموش کنیم و این خوب نیست
اگه خدا درد عشق رو به ما داده چاره اونم داده و اون فقط فراموشیه
ای کاش ما آدما بتونیم درست ازش استفاده کنیم قبل از اینکه همه زندیگیمون تحت
تاثیر مسائل و مشکلات قرار بگیره
همیشه از اینکه عاشق شدم خوشحال بودم و از خدا تشکر میکردم که بالاخره
لذت این نعمتشو نصیب منم کرد و الان فقط یه چیز ازش میخوام :
خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا کمکم کن فراموشش کنم فقط همین.........






