فراموش کردم
رتبه کلی: 1636


درباره من
سلاممممممممممممممممممم به همه دوستان خانم ها وآقایان.....
اسمم پری ..22 سالمه ..از کرج..دانشجو .. رشته هوافضا...
دنبالم نیایید چون یکی دیگرو میخوام..
کسی مزاحم بشه میره لیست سیاه...
به کسی هم ربطی نداره.....
از این که مطلب منو میخونید ممنونم...
.
.
.
.
.
.
واااااااااای وای از اون اشک رو گونه هات... وااااااای وای از اون رفتن بی صدات!!!

..................................................
.

.
..

.
.
.
کاش می شد ابرها دریا شوند... تا که شاید خنده ها پیدا شوند...
کاش می شد غرق طوفان می شدیم...پاک همچون قطره باران می شدیم...
کاش مرگ آرزوها خواب بود...در میان اشک شب مهتاب بود...
خوبی و پاکی،زلالی ها و نور...کاش بنشیند سر جای غرور...
کاش دنیامان بهشتی سبز بود...یا نمی شد روشنایی ها کبود...
کاش دلها برترین پروانه بود... کاش در آن خانه ی پروا نبود...
کاش ترس و دلهره معنا نداشت...یا سیاهی ها درونش جا نداشت..
کاش می شد شعرها جان میگرفت...اوج تا آن سوی زندان میگرفت...
کاش خوبیها فقط اینها نبود...در میان جمعمان تنها نبود...
کاش دنیامان شود مانند شعر...پر شود از پاکی و رویای مهر...
کاش می شد کاش در شعرم نبود...کاش می شد از شقایقها سرود...
کاش می شد ازفراسوی نگاه...از ته دل عاشقی دیوانه بود.
.
.

بیش ترین دروغی که در این دنیا گفتم ، این کلمه است ...

" خوبم " !
.
.
..

.
دروغ بگو : تا باورت کنند

آب زیر کاه باش : تا بهت اعتماد کنند

بی غیرت باش : تا آزادی حس کنند

خیانت هایشان را نبین : تا آرام باشند

کذب بگو : تا عاشقت شوند

هر چه نداری بگو دارم , هر چی داری بگو بهترینش را دارم ...

اگر ساده ای ؛ اگر راست گویی ؛ اگر باوفایی . . .

اگر با غیرتی ! اگر یک رنگی . . .

.
.
.
.
.
.
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم ...
امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز ...

ماجرای ازدواج احسان خواجه امیری و همسرش + عکس

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۴/۲۰ ساعت 01:33 بازدید کل: 690 بازدید امروز: 289
 

داستان آشنایی و ازدواج ما
لیلا: شایعه راجع به ازدواج ما واقعا زیاد بود. ما خیلی اتفاقی در سال ۸۳با هم آشنا شدیم و بعد از ۵سال آشنایی، ازدواج کردیم.
احسان: من دوست داشتم زودتر ازدواج کنم اما می‌ترسیدم.

لیلا: خب ازدواج برای ما ترسناک بود. چون هر دوی ما ‌سن و سال کمی داشتیم روز عقد هر دو بهت‌زده بودیم و باورمان نمی‌شد.
احسان: سال اول که با هم آشنا شدیم خانواده‌های ما هم رفت‌وآمد پیدا کردند و از ابتدا قرارمان این بود که بعد از آشنایی بیشتر ازدواج کنیم.
احسان: من برای ازدواج با لیلا همه کلیات و جزئیات را با هم در نظر گرفتم.
لیلا: رفتار و شخصیت احسان باعث شد بخواهم با او ازدواج کنم و به نظرم رفتار خوب یک فرد از هر چیز دیگری برای زندگی مهم‌تر است.
احسان «با خنده»: یعنی تیپ و قیافه من را نمی‌پسندی.

لیلا: احسان یک ترانه به من هدیه داده که فقط من و خانواده‌ام آن را شنیده‌ایم. کاری است که به نظر من از همه آهنگ‌های احسان احساسی‌تر است.
احسان: یک شب ساعت ۱۲شب آهنگ «هرچی آرزوی خوبه مال تو» را ساختم. زنگ زدم به لیلا. برایش پای پیانو آهنگ را زدم و خواندم. خیلی خوشش آمد. فردای آن شب هم از تلویزیون پخش شد.

لیلا: یادم می‌آید با صدای تلفن از خواب پریدم. وقتی آهنگ احسان پشت تلفن را گوش کردم حسابی احساساتی شدم. البته باید اعتراف کنم من اصلا آدم احساساتی نیستم، همیشه در کنسرت‌های احسان متعجب می‌شوم که چرا مردم با صدای او اشک می‌ریزند. من هیچ وقت آنقدر احساساتی نمی‌شوم که در چنین موقعیتی قرار بگیرم اما آن شب آهنگ احسان به طور عجیب و غریبی به دلم نشست.
احسان: به نظر من نقطه قوت همسرم در پشتکار اوست. هیچ وقت از کاری که انجام می‌دهد خسته نمی‌شود. نقطه ضعف او را هم در ایده‌آل‌گرایی‌اش می‌داند. همیشه می‌خواهد همه چیز در کامل‌ترین شرایط باشد و به نظر من بعید است که همیشه همه شرایط عالی و کامل باقی بماند.

اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

برچسب ها:

1
احمد عاشق(yasegomshode )
۹۱/۰۵/۱۲ - 00:33
علی حلاج(ALI333 )
۹۱/۰۸/۱۲ - 19:18
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)