فاصله خط عابر پیاده ندارد ، دست مرا بگیر و از آن رد کن ، قرار دیدار ما هر نیمه شب ، خیالت که نمی گذارد بخوابم . . . !
می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم ، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود !
کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم . . .
وقتی چشمانم را روی هم میگذارم ، خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ، از میان فرسنگها فاصله . . . !
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری / ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی / باد می آید و انگار تویی می گذری
هیچ پلی مرا با این همه فاصله به چشمان تو پیوند نمی زند !
می دانم هر چه من بیشتر جلو می آیم ، رانش چشم های تو فاصله را بیشتر می کند . . .
از خدا خواهم نبخشاید تو را / این چه رسم دوستی باید تو را
تو که می دانی در قلب منی / این همه دوری و بی مهری چرا ؟
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
نزدیکی در فاصله نیست ، در اندیشه است و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی . . .
خدایا دستت را از روی Space بردار !
بس نیست این همه فاصله ؟
فاصله ای است میان ما
نه تو مى آیى
نه من مى توانم بى روم
این جاده براى نرسیدن بود . . .
با اشکی که از دوریت بر چهره دارم / تو را تا صبح محشر دوست دارم
پیوند عشق حقیقی ، حتی با مرگ هم گسیخته نمیشود چه برسد با دوری !
نگاهت هر قدر هم که دور باشد آرامم میکند و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه . . .
چقدر رسیدنت را دوست دارم . . .
آغوشم در ازدحامِ سرمای تنهایی تنها برای ” تو ” هنوز گرم است . . .
نزدیک ترین آدم به تو اون کسی است که از دورترین فاصله همیشه به فکرته . . .
وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی تو نفس می کشی و من از همان نفس هایت ، نفس میکشم . . .
تو باش !
هوایت ! بویت ! برای زِنده ماندنم کافی است . . .
میدونم که دلت مثل آیینه صافه / این فاصله هاست که بی انصافه . . .
منبع:www.takpayamak.com