ای عدل منتظر و ای حاضر ناظر، چشمها به تو دوخته شده و منتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهر در غم هجرانت می سوزند .چه سخت و گران است بر من اینکه ببینم همه ی خلق را و تو را نبینم.
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ وَ لا تُرَی.
هرآدینه که می رسد دل بهانه ی تو را می گیرد و ما لبها را با ندبه و کمیل متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می نشینیم.
ای ساقی فرج! چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده دستها آنقدرطلب نور کرده و خالی مانده دوشها آنقدر تازیانه ی سنگین اهانت را بر پیکرهی باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از دست داده.مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی. این معز الاولیاء ومذل الاعداء.
ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم دوخته عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک می آرایند و دلشان را نذر تو میکنند .هر صبح با مولایشان تجدید میثا ق می کنند کاروان دل را به غروب میبرند زبان ر ا به ذکر فرج مشغول می دارند و بر سجاده ی انتظار نشسته وانتظار بر دوش می کشند تا شاید دعایشان مستجاب شود و معشوق گوشه چشمی بهآنها بنماید.
ای تجدید کننده ی احکام تعلیل شده و ای طلب کنندهی خون شهید کربلا
کجا هستی؟
بیاو دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن.ای چشمهی عدالت طولانی بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است دیگر عصر جمعه دلها نمی گیرد چشمها نگاهشان را به رایگان می فروشند بازار معامله پایاپای قلبهای سکهای در برابر قلبهای سپید بسیار داغ است.
لطفاً ازنظرات خوب خودتان مارا بی نسیب نگذارید.