ای کاش دلت ذره ای از نور خدا داشت
یک ذره اگر بود ،دلت مهر وصفا داشت
ای کاش که آن قلب ِ چو سنگت
بر سر در ِ خود نام ونشانی ز وفا داشت
اکنون که شدم صید ِ گرفتار چه فایده؟
ای کاش نخستین نگهت تیر خطا داشت
اکنون که گرفتارم ودلداده ، کجایی؟
ای کاش که آن تیر غمت، مرگ وفنا داشت
چون شمع سحر عمر ِ گرانمایه فنا شد
ای کاش که پروانه خبر، از دل ِما داشت
افسوس که صیاد ِ جفاکار ِ دل ِ ما
از روی خوشی قصد ِ براندازی ما داشت
بگذشت خلیل از پسرش در ره معشوق
ای کاش که معشوقه ماهم، سرقربانی ما داشت
تنها ره ِ صحرای ِ جنون عقده گشا شد
مجنون بیابان خبر از عقده پنهانی ما داشت
خرم دل آن کس که از این دام رها شد
جزء غم چه ثمر ؟زندگی فانی ما داشت؟