فراموش کردم
اعضای انجمن(105)
جستجوی انجمن
مدیر انجمن: صادق جعفری
صادق جعفری (sad-reaze )    

نظر رهبری درباره انداختن عریضه در چاه جمکران

منبع : http://www.alef.ir/vdciwzarut1avw2.cbct.html?28155
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۴/۱۸ ساعت 12:19 بازدید کل: 97 بازدید امروز: 97
 

حالا آن نامه را نمی‎ خواهد آنجا بیندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می ‎شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می‎ زنی.

«مسیح در شب قدر» عنوان کتابی است که انتشارات «صهبا» دی ماه سال گذشته منتشر کرده است و در آن مجموعه‌ی خاطرات و تصاویر دیدارهای رهبر انقلاب با خانواده های شهدای ارمنی و آشوری منتشر شده است.

این کتاب در بخش ۲۵ خود به ماجرای دیدار رهبر انقلاب با خانواده‌ی شهید «آلفرد گبری» در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ می پردازد و این دیدار را از زبان «روبرت گبری» برادر شهید روایت می کند. شفقنا نوشت: در بخشی از این روایت «روبرت گبری» به حضور خود در مسجد جمکران اشاره می کند. متن اظهارات برادر شهید و پاسخ رهبر انقلاب به نقل از صفحات ۴۳۱ و ۴۳۲ این کتاب به حضور مخاطبان محترم تقدیم می شود:

«[روبرت گبری:] من خودم عاشق هیأتم، محرم هر شب می ‎روم. تازه جمکران هم رفته‎ ام. وقتی این را به ایشان می‎ گویم اصلا تا اسم جمکران را می ‎شنوند، یک لبخند زیبا می ‎زنند و می‎ گویند؛ جمکران، به ‎به.

می‎گویم که من نامه نوشته ‎ام و در چاه جمکران انداخته‎ ام.

[آیت ‎الله خامنه‎ ای:] «حالا آن نامه را نمی‎ خواهد آنجا بیندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می ‎شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می‎ زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می ‎دهد. تردید در این نداشته باش، درست می ‎شود. نامه ی داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آن‎هایی که قدرت کار را دارند، می‎ توانند تصرف کنند، آنها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می ‎آید، به حرف می ‎آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.

من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره امام زمان سلام ‎الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی ‎گیرم، راحت نمی ‎شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته ‎ام، می‎ خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچ‎کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می ‎کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است».

این مطلب توسط صادق جعفری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۴/۰۴/۱۸ - ۱۲:۲۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
*هادی رسول زاده*(Khademe-mahdi )
۹۴/۰۴/۱۸ - 15:41
alone girl(radin69 )
۹۴/۰۴/۲۲ - 07:36



سلام عمه(tasooj )
۹۴/۰۵/۰۱ - 06:26

پس برچهره پرنور مهدی صلوات
بیمه پارسیان(BIMEYPARSIAN )
۹۴/۰۵/۱۱ - 12:37
shokuhe mah(kuvantum )
۹۴/۰۸/۱۳ - 20:32

السلام علیک یا بقیه الله
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)