آمریکا در برابر کشورهای قدرتمندی که توانایی فروپاشی آنها را از طریق اعمال فشار خارجی ندارد، از استراتژی نفوذ استفاده میکند. اما مانیفست این نفوذ را میتوان در خاطرات رئسای جمهور آمریکا جستجو کرد .
عنوان "پیروزی بدون جنگ" نام کتاب خاطرات ریچارد نیکسون رئیس جمهور پیشین آمریکاست که در آن نشان می دهد چگونه ایالات متحده از رهگذر مذاکرات و توافق اتمی با شوروی، زمینههای فروپاشی از درون آن کشور را فراهم کرد.
نکتهای که باراک اوباما نیز بار در سخنرانی هایش (یکبار پس از تفاهم لوزان و یکبار پس از بیانیه وین) به آن اشاره کرد و گفت: "من به نحوی غریزی استراتژی ای را که پرزیدنت نیکسون و ریگان در دوران جنگ سرد علیه شوروی داشتند، درک می کنم و ما همان راهی را می رویم که با شوروی سابق رفتیم."
اوباما هم چندی پیش در نطق خود گفت که مذاکرات ما با شوروی در نهایت به سود آمریکا تمام شد و با ایران نیز همان نتیجه را خواهد داشت؛ این مذاکرات به امنتر شدن آمریکا و اسرائیل میانجامد.
روشی که نیکسون و ریگان در دوران جنگ سرد علیه شوروی داشتند، حمایت از سلسله اقدامات غیرنظامیای بود که به "فروپاشی از درون" یک ابرقدرت بیانجامد و در تاریخ شوروی همین راه طی شد و اکنون همین اقدامات غیرنظامی با یک رویکرد بزک شده در کشور ما در حال اجراست .
حال اتفاقات خاصی را که در دوران جنگ سرد بین کشورهای شوروی و آمریکا به وقوع پیوست و منجر به فروپاشی شوروی شد و تشابهات تاریخی و فردی آن را با روابط امروز ایران و امریکا از نظر خواهیم گذراند .
. تقابل ایدئولوژیک :
بعد از پایان جنگ جهانی دوم و از سال به بعد که شوروی کمونیسم بعنوان یک قدرت جهانی در مقابل لیبرالیسم آمریکایی قرار گرفت ، زنگ خطری برای سیاستمداران و استراتژیستهای لیبرال به صدا درآمد که به آنها درباره رشد یک ایدهء جهانشمول در جهت حکومت داری و سبک زندگی هشدار می داد .
اما این رودررویی قبل از اینکه یک تقابل استراتژیک باشد یک تقابل ایدئولوژیک در مقابلهء جدی با جهانبینی لیبرالیسم بود که هژمونی و سیطرهء تمدن نوپای آمریکایی را تهدید می کرد . از اینرو بود که تئوریسین های آمریکایی به تکاپو افتادند تا رقیب خود را از میدان بیرون کنند .
در این باره نیکسون در فصل اول از کتاب خود به موضوع تقابل دو ابر قدرت غرب و شرق میپردازد و به صراحت اعلام میکند که علت اصلی تقابل و دشمنی آمریکا با شوروی مباحث اقتصادی و یا نظامی نیست کما اینکه کشورهایی چون ژاپن نیز دارای قدرت اقتصادی بسیار بزرگ میباشند ولی آمریکا هیچگاه به آنها به عنوان یک دشمن صریح و قطعی نگاه نمیکند.
نیکسون که مانند سایر استراتژیستها و سیاستمداران دنیا از ابتدا معتقد بود دشمنی و تقابل آمریکا و شوروی یک تضاد ایدئولوژیک است و نه یک تقابل استراتژیک، «رقابت ما با شوروی جنبه نظامی و اقتصادی و سیاسی دارد اما ریشه رقابت این دو کشور را جنبه ایدئولوژیک تشکیل میدهد.»
این نبرد ایدئولوژیک شباهتها و قرابتهای بسیار زیادی با شرایط موجود امروز بین ایران و آمریکا دارد که تقابل امروز ما با آمریکا را یک تقابل ایدئولوژیک رقم زده است نه یک تقابل استراتژیک .
کما اینکه امروز می بینیم ایدئولوژی اسلام و معنویتگرایی انقلاب اسلامی ایران و صدور ارزش های فرهنگی و سیاسی اجتماعی آن ، باعث نگرانی جدی سران غربی از گسترش جهانی و تأثیرگذاری عمیق ایدیولوژی اسلام بر سایر ملت ها شده است که این نگرانی در گفته های سیاستمداران آمریکایی به خوبی مشهود است .
نیکسون در مورد انقلاب اسلامی و شعائر آن اظهار میدارد که
«تظاهرکنندگان ایرانی در ماه اوت ۸۷ در مکه شعار میدادند مرگ بر شوروی مرگ بر آمریکا، آنها منافع غرب در خلیجفارس و دیگر نقاط جهان و همچنین ثبات شوروی را که ۵۰ میلیون مسلمان دارد تهدید میکنند. انقلابیون اسلامی و کمونیسم از نقطه نظر ایدئولوژیکی دشمنانی با اهداف مشترکاند.
البته اظهارنظر دولتمردان آمریکایی فقط به همین مورد ختم نمیشود و در زیر می توانیم به دو نمونهء دیگر آن اشاره کنیم ؛
ریچارد مورفی(معاون پیشین وزیر خارجه امریکا) در گزارشی خطاب به نمایندگان کنگره گفت: «پدیده انقلاب اسلامی ایران دیگر فقط یک مسئله استراتژیک متعارف نیست، مسئله امواجی است که این انقلاب پدید آورده و بنیان های تمدن معاصر کاپیتالیستی و سوسیالیستی غرب را به لرزه انداخته است.»
جورج شولتز(وزیر سابق خزانه داری و از یهودیان صهیونیست و صاحب نفوذ امریکا) اعلام کرد: «انقلاب اسلامی خطرناک ترین دشمن مشترک غرب در سراسر تاریخ آن است.»
و چه زیبا خداوند متعال در قرآن کریم فرمودند :
وَلَن تَرضَی عَنک الیهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم (بقره-۱۲۰)
«و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی»
. مذاکرات هستهای :
یکی از سیاستهای فعال آمریکا در قبال کشور های صاحب نفوذ و صاحب قدرت در دنیا استراتژی مذاکره است . البته این نوع خاص از مذاکره برای صلح تعبیه نشده و در پازل یک جنگ نرم قابل تعریف است.
این نوع مذاکرات که در میان دولتمردان آمریکایی مسبوق به سابقه بوده و نتایج حاصل از آن نیز امروز بر همگان مشخص شده است در کشورهای کوبا ، نیکاراگوئه ، چین و بالاخص شوروی سابق و در زمانهای بعضاً طولانی طرح ریزی شده است.
در واقع استراتژی آمریکا در مورد کشورهایی که به حدی از توانمندی نظامی و سیاسی می رسیدند که می توانستند در قالب دشمنی و تقابل با آمریکا برآیند ، سرگرم کردن آنان به روند مذاکرات و نفوذ در سیستم های امنیتی و سیاسی آنان جهت کنترل و تضعیف از درون بود و این سیاست همچنان نیز بخش قابل توجهی از بودجه و اتاق فکر آنان را تشکیل میدهد.
برای مثال میتوان به مذاکرات با شوروی در خلال جنگ سرد که بیش از سی سال قبل از فروپاشی و بعد از آن نیز تاکنون ادامه دارد ، اشاره کرد .
سال ۱۹۴۵ با پایان جنگ جهانی دوم ، جنگ سرد میان شوروی و آمریکا آغاز شد و با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ چراغ آن خاموش شد. البته جرقه هایی از آن همچنان ادامه دارد .
حال چیزی که قابل توجه است شباهت های زیاد مذاکرات اتمی آمریکا و شوروی با مذاکرات هستهای ایران و آمریکاست .
بعد از جنگ تحمیلی که ایران خود را بعنوان یک قدرت جهانی مطرح کرد و سپس در ادامه که ایران به سطح بالایی از توانمندی های نظامی رسید ، دیگر مهار ایران برای آمریکا با تهدیدات نظامی امکان پذیر نبود و باید به نوعی این توانمندی های نظامی ابتدا مهار میشد و سپس سیستم براندازی از درون که درباره بسیاری از کشورهای مخالف آمریکا صورت گرفته بود ، اجرایی میشد .
در این رابطه توضیح زیادی لازم نیست ، فقط برای روشن شدن مطلب کافیست که به اظهارات اوباما ، بلافاصله بعد از حصول توافق هسته ای با ایران که بعد از سال ظاهراً به نتایج درخوری نیز رسیده بود دقت کنید :
"پس از ۲ سال مذاکره، آمریکا به همراه شرکایمان به چیزی رسیدیم که دههها دشمنی بدان نرسیده بود: یک توافق جامع بلندمدت با ایران که مانع این کشور در دستیابی به سلاح هستهای میشود. این توافق نشان میدهد که دیپلماسی آمریکا میتواند تغییر واقعی و معنادار ایجاد کند، تغییری که کشور ما و جهان را امنتر میکند. این توافق همچنین با سنت رهبری آمریکا هم همسو است. اکنون بیش از ۵۰ سال از زمانی که رئیسجمهور کندی در نزد مردم آمریکا گفته بود "بیایید هرگز از روی ترس مذاکره نکنید اما هرگز از مذاکره ترس نداشته باشید"، میگذرد. او درباره نیاز به صحبت کردن بین آمریکا و اتحاد شوروی حرف میزد؛ صحبتهایی که به تلاشها برای محدود کردن گسترش سلاحهای هستهای منجر شد."
. تقابل درون مرزی و رسانه ای :
استراتژی آمریکا در برابر کشورهای قدرتمند دنیا که توان مقابله نظامی با آنان را ندارد ، استراتژی استحاله از درون و مضمحل کردن اعتقادات جامعهء آنان توسط تبلیغات گسترده رسانه ایست .
در برابر کشور کمونیست شوروی که خداناباوری در آن جایگاه ویژهای دارد ، سیاست آمریکا ، ترویج خدامحوری و خداباوری توسط رسانه های مختلف بود .
از همین روست که شما عبارت "in God we trust" یعنی "توکل ما به خداست" را از سال روی دلار میبینید .
نیکسون پس از تشریح وضعیت آمریکا در برابر شوروی و نشان دادن نقطهی تقابل اصلی و ماهوی بین دو کشور، استراتژی خود را برای مقابله با کمونیسم و ایدئولوژی خدا ناباوری اینگونه بیان میکند:
«ما باید راهی پیدا کنیم که با شورویها داخل فضایشان و در داخل خودِ شوروی رقابت کنیم. اگر ما خود را در لاک دفاعی قرار دهیم و ابتکار عمل را به دشمن واگذاریم، بازنده خواهیم بود.»
وی در ادامه به تشریح مکانیسم این استراتژی برای مقابله با مسکو میپردازد:
«تنها راه برای درگیر شدن ما در رقابت مسالمتآمیز در داخل شوروی از طریق برنامههای رادیویی خارجی و مبادلات فرهنگی است.»
حال با توجه به مطالبی که در فوق بیان شد ، تشابهات اقدامات انجام شده آمریکا در جامعهء شوروی سابق به منظور استحالهء عقیدتی مردم ، با اقدامات فعلی ایشان در جامعهء امروز ما امری مستلزم توجه و دقت است به اینصورت که در جامعهء ما بالعکس جامعهء کمونیستی که خداباوری را تبلیغ میکرد ، خداناباوری را در سطح گستردهای با عناوین و شبهات مختلف مطرح میکند .
بمباران اطلاعاتی مردم توسط رسانههای خارجی فارسی زبان و شبکه های ماهواره ای به گونه ای که بیش ار شبکهء تلویزیونی در طول ساعت شبانه روز و شبکه های مجازی در تمام لحظات زندگی مردم ، به امر شبهه پراکنی و دروغگویی و بدبین کردن مردم نسبت به نظام مشغولند و این در حالیست که بعضی از رسانه های داخلی نیز که یا فریب خورده اند و یا دست در کاسهء بیگانگان دارند ، با این تقابل درون مرزی و رسانه ای همراه شده اند .
. جنگ های نیابتی :
آمریکا در دو حالت سعی میکند که با حمایت از گروههای انحرافی که خود به نوعی بنیانگذار آنان نیز بوده است، اقدام به شروع جنگ نیابتی (proxy war) کند و اینگونه دشمن خود را مستأصل و تضعیف نماید و سپس در قدم بعدی با اعمال فشار بر مؤلفههای قدرت، دشمن خود را در حالتی منفعل قرار داده و خواستههای خود را بر آن تحمیل نماید.
به نظر میرسد آمریکا منطبق بر دکترین نظامی خود عمدتاً در دو وضعیت از این استراتژی استفاده میکند:
. قدرتمند بودن کشور هدف از لحاظ توان امنیتی- نظامی و عدم توانایی مقابلهی نظامی مستقیم با آن
. تضعیف قدرت درونی آمریکا بخصوص در حوزهی اقتصادی
نیکسون در بحث نظامی و تقابل دو ابر قدرت با اشاره به موضوع جنگ افغانستان و حمله شوروی به این کشور معتقد است که دکترین نظامی ایالات متحده باید بر پایه حمایت آمریکا از گروههای انحرافی اسلامی که بعدها تحت عنوان طالبان مشهور شدند، طرحریزی شود و مادامی که شوروی نیروهای خود را از این کشور بیرون نبرده است آمریکا باید به حمایت خود از این گروهها و تقویت آنان ادامه دهد.
نیکسون در کتاب خود میگوید : «ما نباید تا زمانی که شوروی تمام نیروهای خود را از افغانستان بیرون نکشیده است، کمک خود را به گروههای مبارزان افغان قطع کنیم.»
این استراتژی که در مقابله با شوروی مثمر ثمر واقع شد و این کشور با وجود توانایی بسیار بالا در حوزهی نظامی ۸ سال در افغانستان زمینگیر شد و نتوانست به خواستهی خود دست یابد با قدرت در مورد کشور ما در حال اجراست و در کشورهایی مانند سوریه ، عراق و لبنان که متحدین منطقه ای ما هستند ، با بوجود آوردن گروهکهای تروریستی و خونخواری چون داعش ، النصره و احرارالشام پیگیری میشود و ما میتوانیم آثار این جنگ نیابتی را ببینیم و لمس کنیم .
بنا به اذعان مقامات آمریکایی این گروهکها به منظور مقابلهء نیابتی با ایران بوجود آمده اند که هم متحدان ما را از بین ببرند و هم با تحلیل قوای نظامی ایران ، کشور ما را در منطقه زمین گیر کنند .
البته با اتخاذ تدابیر خردمندانه توسط مقام معظم رهبری و تن ندادن به یک جنگ تمام عیار و استفاده از پتانسیل های موجود در جوانان کشورهای مورد هدف تروریسم و صرفاً یک کمک مستشاری ، میتوانیم بگوییم که عملاً ابتکار عمل از آمریکایی ها در منطقه گرفته شده است .
. روشنفکران غربزده :
آمریکا در برابر کشورهای قدرتمندی که توانایی فروپاشی آنها را از طریق اعمال فشار خارجی ندارد، از استراتژی نفوذ استفاده میکند.
طبیعی است که پس از تحصیل نتیجهی مثبت از به کار گرفتن استراتژی نفوذ در چین، برای بارهای دوم و سوم نیز آن را در دکترین سیاست خارجی و جنگ نیمه سخت خود قرار دهد و علیه کشورهایی چون شوروی و ایران بکار ببندد. اعمال این سیاستها هرگز بدون وجود عناصر نفوذپذیر و نفوذی در داخل کشور هدف، موفق نخواهد بود و لازمهی به ثمر نشستن این استراتژی، وجود افرادی در داخل میباشد که با تفکرات آمریکایی اما در لباس انقلابی و مائویی، مشغول به فعالیت باشند.
آمریکا برای تربیت اینگونه افراد نیز اقدامات مؤثری را در مقابل شوروی و بعدازآن کشورهای دشمن آمریکا بخصوص ایران، صورت داده است. مبادلات دانشجو از شوروی به آمریکا بین سالهای ۵۸ تا ۸۸ میلادی به تعداد ۵۰ هزار نفر که همگی از نخبگان شوروی بودند، یکی از این اقدامات بوده است که در قالب تاکتیک تبادلات فرهنگی نیکسون و برای استحاله نظام سیاسی- فرهنگی شوروی صورت گرفت.
برای مثال «الکساندر یاخولف»، بشدت متأثر از مطالعات خود در کنار «دیوید ترومن»، استاد علوم سیاسی در «دانشگاه کلمبیا» به سال م. بود. «یاخولف» در نهایت، ریاست یک مؤسسه بسیار مهم را بر عهده گرفت، به عضویت "پولیت بورو" (بالاترین مرجع قانونگذاری در حزب کمونیست شوروی) درآمد و تأثیرات لیبرالیزه سازی بسیار جدی بر «میخائیل گورباچوف» (رهبر شوروی) گذاشت.
کالین پاول- وزیر امور خارجهی آمریکا در دولت بوش- اینگونه پرده از اهمیت تربیت چنین نخبگانی برمیدارد:
«من نمیتوانم داشتهای با ارزشتر از دوستی با رهبران آتی دنیا که در اینجا (آمریکا) تحصیل کردهاند برای کشور خودمان نام ببرم.»
آمریکا با بودجهی ۱ میلیارد دلاری که هر ساله برای جنگ نرم علیه دشمنان خود تخصیص میدهد به مراتب بیش از قدرت نظامی که بودجهای معادل ۵۴۰ برابر را دارا میباشد، توانسته است موفق عمل کند.
این استراتژی به شدت در کشور ما در حال اجراست .
چندی پیش نیز «انستیتو واشینگتن برای سیاست های خاور نزدیک» طی گزارشی از آمار دانشجویان ایران در آمریکا پرده برداشت . این آمار تعداد دانشجویان ایرانی تحصیل کرده در ایالات متحده بین سال های تا میلادی را نشان میدهد و همانطور که مشخص است، سرمایه گذاریهای مقامات آمریکایی برای تأثیرگذاری بر جوانان ایران در سال های - م. که مربوط به سال های پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی یعنی سالهای تا بوده است؛ افزایش چشم گیری در حد صدها هزار دانشجو را داشته است. این سرمایه گذاری ها بی شک، بی منت نبوده و مقامات آمریکا انتظار دارند که بسیاری از این تحصیل کرده ها بعد از بازگشت به ایران، حامل سبک مدیریتی مورد نظر آمریکا برای تأثیرگذاری بر نهادهای جمهوری اسلامی باشند.
این تحصیل کردهها که بعضاً ردپای آنان را در دولت فعلی و به صورت مشاوران و معاونان رییسجمهور میبینیم اکنون کجا هستند و چه میکنند؟