فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 8072


درباره من
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شب بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم



شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپاریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

**مرا چشمان دل سنگی ؛ به خاک تیره بنشانید**
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم.
سعید73 (saeedstar007 )    

عشق و محبت

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۱۳ ساعت 01:06 بازدید کل: 114 بازدید امروز: 109
 

 

عشق و محبت دیگر خریداری ندارد. زندگی شده قصه ی همان مرد یخ

 

فروشی که وقتی از او پرسیدند:فروختی؟ گفت:"نخریدند،تمام شد.."

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۰/۱۳ - ۰۱:۰۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)