فراموش کردم
رتبه کلی: 1919


درباره من
صفری (safari )    

چشم ها را بايد شست

درج شده در تاریخ ۸۹/۰۷/۲۸ ساعت 19:20 بازدید کل: 387 بازدید امروز: 51
 

زوج جواني به تازگي به آپارتمان جديدي نقل مكان نموده بودند. خانم خانه هر روز از روي كنجكاوي و  براي ديدن مناظر اطراف آپارتمان، دقايقي پست پنجره اتاقشان مي ايستاد و به اطراف نظاره مي كرد.

در اين مدت رفتار و كار هاي زن جوان آپارتمان رو به رو توجهش را به خود جلب كرده بود. زن جوان آپارتمان رو به رو هر روز مقداري  رخت و لباس شسته و در تراس آپارتمان روي بند رخت پهن مي كرد.

خانم خانه هر بار كه لباس هاي شسته روي بند رخت آپارتمان رو به رو را نظاره مي كرد، خمي به ابرو مي آورد و به همسرش مي گفت: زن همسايه ي رو به رويي چه قدر نامرتب و بي سليقه است، من هر بار كه به لباس هاي  شسته شده ي او نگاه مي كنم كثيفي و لك هاي آن را مي بينم.

هر بار كه زن جوان اين موضوع را به همسرش مي گفت، همسرش لبخندي بر لب مي آورد.

چند روز بعد زن جوان با هيجان خاصي همسرش را صدا زد و گفت: بيا ببين امروز لباس هاي همسايه رو به رو چقدر تميز و پاكيزه است، من فكر مي كنم او ديگر ياد گرفته چگونه لباس بشويد.

همسرش لبخندي زد و گفت: عزيزم من همين امروز شيشه هاي پنجره اتاقمان را پاك كرده ام...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۷/۲۸ - ۱۹:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)