تو برو خانه ی دوست
بوسه زن بر در دوست
همه جارا نگری چون لب اوست
به لبش بوسه بزن
بنشین بر در او
دست خود را تو ببر بر حلقه
تو ازو خواه تورا جان بخشد
در همان دم به تو جانان بخشد
خانه ی دوست همان جاست برو
هر چه خواهی به تو او خواهد داد
بطلب از خود دوست
که بهت گل بخشد
تو بخواه از دلبر
یک بغل بر تو ستاره بخشد
ببری بر خانه
تو بچینی انهارا
دم ان پنجره ات
تا که در موقع خواب دهدت لالایی
تا که مهتاب بیاید به درت
به تماشای همان پنجره ات
تا که هم خواب تو گردد مهتاب
تا دوتایی به همان اختر ها قصه گویید شب و تا به سحر