بباید قدر شوهر را بدانیم
ز جانش پشه ی دردو برانیم
اگر امری کند گوییم ما چشم
نیارد تا که شوهر بر دلت خشم
ولی تو بود در خانه شوهر
شود فرزین او در خانه همسر
اگر تکیه کنی بر کوه محکم
کجا تو می شوی بر دیگران خم
به شوهر جان بده تا می توانی
که چون بی او تو دیگر ناتوانی
اگر شوهر دهد ارزش به همسر
دهد همسر همی جانش به شوهر
مزن بر شوهرت تو نیش کژدم
بده با ان زبانت شوهرت خم
چنان مستش بکن بخشد به تو جان
همیشه تا کند روح تو خندان
بیا جنت بکن منزل به شوهر
بشو با شوهرت همچون برادر
به سختیها بشو غمخوار گوهر
بشو عاشق برو کردار دلبر
اگر شوهر شود از دست گل شاد
شود هر خانه ی بر باد اباد
بود در خانه هر دو گل برابر
رسد این زندگانی چون به اخر