شریعتی شریعتی تو لعبت جماعتی
برای این بشر همی تو معدن لیاقتی
تو با دل شریف خود شرف بداده ای به خلق
برفته از جوار ما به پیش رب شرافتی
تنت برفته از برم ولی نمرده اخترت
بود برای خلق ما تفکرت هدایتی
جوان اگر به فکرتت کند همیشه تکیه اش
نماندی درین وطن ز جهلها جهالتی
تفکرات ناب تو بمانده پیش خلق ما
تو گوهر جماعتی تو عقل و عشق غایتی
تو خط بداده ای به ما تو داده ای بها به ما
تو چون صبا ویا مطر به خاک ما درایتی
اگر کسی زبحر تو برد یه قطره نور عشق
دگر ازین سرای ما رود بسی حماقتی
به گرد خال ان لبت طواف کرده عاشقان
تو لوتر همین وطن تو سارتر جماعتی
تو((ساقیا))بداده ای به خاک ما شراب عقل
تو در قلم بلاغتی تو در هنر فصاحتی